ایران و شیعیان

ایران کشوری است با ویژگیهایی استثنایی. کم و بیش همیشه چنین بوده و در حال حاضر هم با نسبت بیشتری چنین است. این به معنای ستایش نیست، واقعیت چنین است. ما از مشکلات و نقاط ضعف فراوانی رنج میبریم و در عین حال نقاط قوت فراوانی داریم. یکی از مشکلات اساسی ما عدم توجه به این ویژگیها و نقاط قوت و ضعف است؛ و اصولاً ادبیات نقد در نزد ما ضعیف است و کمتر مسائل مختلف مورد ابتلا را از دیدگاهی علمی، نقّادانه و بیطرفانه بررسی میکنیم.
احتمالاً سیاست خارجی ما، چه در مفهومِ عام آن و چه در موردِ سیاست رسانهای، تبلیغی و دینی ما، بیش از بخشهای دیگر از چنین مشکلی رنج میبرد. درست است که سیاست خارجی باید در استخدام تأمین بیشترین منافع و رفع و دفع ضررها و تهدیدها و ایجاد فضای تنفسی بیشتر و سالمتر باشد اما این در صورتی میسر است که تلقی دیگران از خود و رفتارِ خود را بشناسیم و منطق تحولی آن را بدانیم و توقّعمان متناسب با اقتضائات طبیعی واقعیتهایمان باشد؛ واقعیتهایی که همیشه آشکار نیستند و به حسب ظاهر پنهان هستند اما عمیقاً تأثیرگذار و تعیینکننده میباشند.
این واقعیت است که ما کشوری جهان سومی هستیم، اما موارد متعددی وجود دارد که ایران را از سایرین متمایز میسازد.
پس از پایان جنگ تحمیلی، ایران عموماً در المپیادهای جهانی و در رشتههای مختلف علمی شرکت کرده است. از همان نخستین سالها تاکنون رتبههای کسب شده توسط او بین رتبه اول تا رتبههای پنجم و ششم در نوسان بوده است؛ کسب این امتیازها موردی و تصادفی نبوده، پیوسته چنین بوده و احتمالاً در آینده هم چنین خواهد بود.
این ویژگی به واقع فراجهانسومی است. اگر هنوز هم چین و احیاناً هند را از زمره جهان سومیان بدانیم، این دو معمولاً با اختلافی زیاد، رقبای جهان سومی ما در این زمینه بودهاند؛ مضافاً که جمعیت آنان کم و بیش پانزده بار بیش از جمعیت ما است. از این گذشته ایران در این زمینه عملاً برتر از بسیاری از کشورهای توسعهیافته است. تعداد معدودی از آنان در این المپیادها توان نیل به درجات بالا را دارند.
بیان این نکته صرفاً به هدف بیان نمونهای از ویژگیهای استثنایی ما است و نه بیشتر. اگر این نکته پذیرفته شود، آن گاه باید دید که ما در مجموع چه خصوصیاتی داریم و مهمتر آنکه دیگران به ما چگونه مینگرند و این نگاه چه الزاماتی را اقتضاء و ایجاب میکند. ذیلاً نکاتی با نهایت اختصار ذکر میشود:
- سیاست خارجی ما در مفهوم عام آن در سالهای پس از انقلاب در مجموع ترکیبی از منافع ملی و تعهدات انقلابی بوده است؛ حال آنکه حداقل از دیدگاه دیگران ایران بعد دیگری دارد که پس از پیروزی انقلاب به شدت و به سرعت رشد یافته است تا بدانجا که هویت نظام و بلکه کشور را تحت تأثیر قرار داده است و آن بعد شیعی انقلاب، نظام و کشور است.
باور عمومی در ایران بر این است که با تأکید بر «اسلامیت» انقلاب، این مشکل رفع خواهد شد؛ حال آنکه صرف این تأکید مشکل را دو چندان میکند، بدان لحاظ که از نظر دیگران چنین اقدامی تنها برای رفع اتهام و فریب طرف مقابل است و نه بیشتر. تا بدانجا که میتوان گفت اگر چنین تأکیدی وجود نمیداشت، سوءظن کمتری بر انگیخته میشد.
- طرف دیگر آن به شیعیان پراکنده در نقاط مختلف جهان و خصوصاً منطقه ما راجع میشود. از نظر کشورهایی که شیعیان در آن ساکن هستند – اعم از آنکه اکثریت باشند همچون بحرین، عراق و آذربایجان – و یا اقلیت، اینان هواداران و بلکه مزدوران ایرانند. مطمئناً بخشی از این سخن اغراق آمیز است، اما به واقع چنین تصوّری وجود دارد و به هنگام بحرانی شدن اوضاع شدت مییابد و بعضاً به یک اصل مسلم تبدیل میشود. ما باید بهگونهای همدلانه دلنگرانیها و ذهنیات کسانی را که چنین میاندیشند، درک کنیم تا بتوانیم بدرستی سیاستگذاری کنیم.
بپذیریم یا نپذیریم ایران از نظر دیگران به مرکز تشیّع تبدیل شده است؛ چه در سطح جهانی و چه در سطح منطقهای. نتیجه طبیعی و منطقی این جریان این است که باید حفظ حیثیت و بعضاً موجودیت شیعیان، به عنوان یکی از عوامل تعیین کننده سیاست خارجی، مورد توجه قرار گیرد.
- حال مسئله این است که چگونه میتوان به این اهداف دست یافت؟ نکته اصلی در اینجا این است که ما به شیعیان مناطق دیگر چگونه مینگریم؟ اگر پذیرفتهایم که آنان باید شهروندانی وفادار به جامعه، فرهنگ، تاریخ و در عین حال هویت و عقاید خود باشند، در آن صورت باید به ارتقاء جایگاه اجتماعی، علمی، اقتصادی و بالاخره سیاسی آنان اندیشید و اینکه چگونه میتوانند به این اهداف، دست یابند و اینکه نیل بدانها به چه برنامهای نیاز دارد.
اما این همه نمیتواند صرفاً با تمرکز بر شیعیان حاصل آید؛ چرا که سوءظنها را بر میانگیزد. میباید با عموم طیفهای اجتماعی، سیاسی و دینی در ارتباط بود. دفاع از مصالح و منافع شیعیان با ارتباطی وسیع الطیف بهتر انجام میشود. از هنگامی که ما ارتباط با گروههای مختلف لبنانی، از مسیحیان و طوائف مختلفشان گرفته تا دورزیها و اهلسنت و احزاب و گروههای سیاسی گونهگونه را آغاز کردیم، شیعیان به صحنه واقعی این کشور پای نهادند. مضافاً که ایران به عنوان یک کشور مهم و تأثیرگذارِ منطقهای، که در حال حاضر همگان بدان معترفند، نمیتواند با طیفهای مختلف موجود در کشورهای منطقه ارتباط نداشته باشد. محدود کردن رابطه صرفاً با مجموعه شیعیان و یا جناح خاصی از شیعیان نه به نفع ما است و نه آنها. نباید رابطه کشور بزرگی چون ایران با کشورهای منطقه قطبی شود. میباید این رابطه عموم طبقات و گروههای اجتماعی و سیاسی و دینی را در برگیرد – احتمالاً تجربه امام موسی صدر در لبنان نمونهی مناسبی باشد. موفقیّت ایشان دقیقاً به دلیل ارتباطهای فراوانش با طوائف، ادیان و مذاهب مختلف لبنانی بود –
- اینکه گفته شود ایران در عراق حامی یک جریان و یک شخص است به طور طبیعی گروهها و طیفهای دیگر را در مقابل ما و حتی در مقابل جریان و شخص مورد حمایت ما، قرار میدهد. قطع رابطه با جریانها و گروههای مختلف در کشوری چون عراق، نه به مصلحت ما است و نه شیعیان و نه حتی کشور عراق. عراق اگر قرار است یک پارچه بماند نمیتواند رابطه با جریانهای داخلیاش قطبی شود. برخی به سوی ما و برخی به سوی رقبای ما؛ چنین جریانی شکنندگی او را افزایش میدهد.
نکته اینجا است شخصیتهای دینی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی عموماً از داشتن رابطه با ایران استقبال میکنند. البته بدان شرط که مبتکران دستاندرکار بدانند که رابطه را چگونه و از کدامین نقطه آغاز کنند و به پیش برند. البته این بدان معنا نیست که در پرتو چنین رابطهای، تمامی مسائل حل خواهد شد؛ به ویژه اگر ما قدرت تطبیق با شرایط عمیقاً دگرگون شونده را از دست بدهیم. عراق ذاتاً کشوری بسیار پیچیده و در عین حال شکننده است. این ویژگیها ناشی از تاریخ او و تاریخ معاصر او است. علیرغم سابقه دیرینه تمدنی بین النهرین، اما کمتر از یک قرن است که این کشور موازئیکی شکل گرفته است، بسیاری از مشکلات آن در همین واقعیت است.
نکتهای که به اختصار گفته آمد در موارد دیگر هم صادق است، از بحرین گرفته تا پاکستان. اما در هریک باید متناسب با شرایط اقدام کرد. اگرچه مسئله صرف ارتباط نیست، مهم توان مدیریت آن است که اگر چنین نباشد، زیان ناشی از ارتباطهای ناسنجیده و مدیریت ناشده به مراتب بیش از عدم رابطه است.
15/2/1397