مصر و ازهر؛ موقعیت جدید
با استقرار حکومت شیعیان اسماعیلی در مصر که بیش از دو قرن دوام یافت (۹۰۹ تا ۱۱۷۱ م) به احترام حضرت زهرای که فاطمیون خود را به ایشان منتسب میساختند مسجد و مدرسۀ «الأزهر» ساخته شد که در طول هزار سال گذشته یکی از مهمترین مراکز علم و ادب بوده است؛ اما با پیروزی صلاحالدین ایوبی بر فاطمیون، الازهر در مسیر دیگری قرار گرفت، هر چند اهمیتش را تا امروز حفظ کرده است. اکنون الازهر دارای ۶۰ دانشکده است و شیخ دکتر احمد الطیب ریاست آن را به عهده دارد. با توجه به موقعیت این دانشگاه در جهان اسلام و بهویژه اهلسنت و رقابت تنگاتنگی که میان مصر و سعودی درباره سخنگویی این بخش از مسلمانان وجود دارد، چندی پیش نشست مصر و ازهر موقعیت جدید با همکاری دفتر ادیان و مذاهب حوزههای علمیه و مدیریت دانشگاه ادیان و مذاهب و مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر (مرام) برگزار شد و آقای دکتر مسجدجامعی موقعیت کنونی مصر را در منطقه بهعنوان بستر الازهر مورد بررسی قرار دادند. آنچه در پی میآید، بخشی از آن مطالب است.
عنوان بحث «مصر و الأزهر؛ موقعیت جدید» است اما مسئله اصلی مورد گفتگوی امروز «الأزهر» است و نه مصر، اما بدون توجه به موقعیت کنونی مصر نمیتوان درک همدلانهای از الازهر و تحولات آن داشت بدین علت میباید الازهر با توجه به بستر آنکه کشور مصر است مورد بررسی قرار گیرد و البته درباره مصر در آنجا و تا آنجا که به بحث الازهر مرتبط میشود، صحبت خواهیم کرد. نکته دیگر، شرایط بینالمللی کنونی است. بدین معنی که اسلام در طی سالیان اخیر در صحنههای رسانهای و سیاسی و امنیتی خاصه در عموم کشورهای غربی، مطرح شده است بدین علت ضرورت یافتن نهاد معتبری که از طریق آن بتوانند حداقل در مورد مسائل دینی با بدنه مسلمانان صحبت کنند احساس میشد و این همان ازهر بود. خصوصاً که جهان مسلمان بهعکس عموم پیروان ادیان دیگر فاقد نهادهای رسمی دینی است بدان گونه که در مسیحیت و یهودیت و احیاناً ادیان آسیایی وجود دارد. این نکته موجب افزایش نفوذ و اعتبار ازهر میشد که بهنوبه خود بر اهمیت ازهر در بین اهلسنت و بهویژه مصریان میافزود.
متأسفانه وضعیت مسلمانان به دلایل مختلف بهگونهای درآمده که میزان اهمیت افراد و مؤسسات مربوط به آنها در بسیاری از موارد متناسب با اهمیتی است که غربیان به آن فرد و یا مؤسسه میدهند و بهاصطلاح تحویل میگیرند. حال به بخش نخست یعنی مصر، کاهش اهمیت منطقهای میپردازیم تلاش میشود موقعیت منطقهای مصر از دوران مبارک به بعد توضیح داده شود، اگرچه برای درک درست این دوران میباید دورانهای قبل از آن نیز مورد بررسی قرار گیرد.
مصر، کاهش اهمیت منطقهای
پس از ترور انور سادات حسنی مبارک بر سر کار آمد و این در حالی بود که تمامی کشورهای عربی، بهجز عمان رابطه رسمی خود را با مصر قطع کرده بودند و این به دلیل امضای قرارداد کمپ دیوید و به رسمیت شناختن اسرائیل بود البته رابطه بین مصر و بسیاری از ممالک عربی بهطور غیررسمی وجود داشت؛ آنها به نیروی کار و نیروی متخصص مصری نیاز داشتند. در طی دوران جنگ تحمیلی حدود دو میلیون مصری در عراق مشغول به کار بودند و حتی برخی از نظامیان مصری، اعم از افراد نیروی زمینی و هوایی در کنار نیروهای عراقی میجنگیدند و حتی عدهای از آنان اسیر شدند کشورهای عربی پیوسته دچار نوعی نفاق و دورویی بوده و هستند. رابطه رسمی به دلیل رعایت افکار عمومی قطع بود، اما عملاً رابطه در سطوح مختلف وجود داشت و بلکه فعال بود!
قرارداد کمپ دیوید موجب انزوای سیاسی مصر شد که تا داستان اشغال کویت ادامه یافت و بلافاصله پس ا از اشغال تمامی یخها آب شد و مصر به دامن اعراب بازگشت و بهتر است بگوییم او را بازگردانیدند و مرکز «اتحادیه عرب» از کمپ دیوید به تونس منتقل شده بود، دوباره به پس قاهره بازگشت و عصمت عبدالمجید که تا قبل از آن وزیر خارجه مصر بود، دبیر کلش شد.
کشورهای مورد تهدید از عربستان و کویت و شیخنشینهای دیگر به پشتیبانی مصر نیاز داشتند. هم به لحاظ نظامی و نیروی انسانی و هم به لحاظ سیاسی و رسانهای و البته این به ایام اشغال کویت مربوط میشود. پس از آزادسازی این کشور، اصولاً اوضاع جدیدی پدید آمد. شوک ناشی از اشغال و عدم توانایی آنها در واکنش بدان سعودی و عموم شیخنشینها را در انزوا و انقباض فروبرد و کشورهای مدعی همچون عراق و سوریه و لیبی با همچون عراق از صحنه خارج شدند و با پای در دامن کشیدند.
در این میان مصر بهمثابه مهمترین کشور عربی به صحنه آمد خصوصاً که پس از شکست سنگین عراق، غربیان در پی آنچه خود «حل معضل فلسطین» مینامیدند، بودند و این به اهمیت مصر میافزود؛ چرا که اسرائیل را به رسمیت شناخته بود و تنها کشوری بود که با آن رابطه متقابل داشت مضافاً که بیش از کشورهای عربی دیگر به لحاظ تاریخی و انسانی و فرهنگی با فلسطینیها نزدیک بود. ساکنان نوار غزه به مصریان بسیار نزدیک بوده و هستند؛ کم و بیش در مورد کرانه باختری داستان چنین است.
مصر از این ابتکارات استقبال میکرد و مایل بود بهعنوان واسطه بین غربیان و اعراب و نیز فلسطینیها نقش ایفا کند و شکست سنگین عراق، رقبای بالفعل و بالقوهاش را در سکوتی عمیق فروبرد البته این همه نهتنها به لحاظ سیاسی و منطقهای و بینالمللی به نفع مصر بود، بلکه منافع اقتصادی و تجاری فراوانی را موجب میشد و کمکهای مالی فروانی، چه از جانب آمریکاییها و اروپائیان و چه از جانب اعراب بهسویش سرازیر شد مصر در عموم ابتکارات صلح فلسطین – از مادرید و اسلو گرفته تا کمپ دیوید و شرمالشیخ – حضور فعال داشت و نقش اول را بازی میکرد. مهمتر آنکه رابطه قدیمی و صمیمانهای با روسها داشت که سوابقش به دوران شوروی بازمیگشت و این نقطه قوت دیگری بود.
از ۱۱ سپتامبر تا بهار عربی
اوج اهمیت یافتن مصر به دهه ۹۰ قرن بیستم برمیگردد. حادثه سپتامبر ۲۰۰۱ نقطه عطف بزرگی مخصوصاً برای اعراب و نیز برای مصر بود. سیاست منطقهای آمریکا و بهطور کلی غرب در قبال منطقه تغییر کرد که بخش مهمی از آن به دلیل مطالعات میدانی آنها بود. مسئلهاین بود که «چگونه است که کشورهای متحد ما جوانانی تربیت میکنند که حادثه یازده سپتامبر را میآفرینند؟» شانزده نفر از نوزده نفر از آنان سعودی بودند و فرماندهشان یک جوان مصری این مطالعات هم از جانب بخشهای تحقیقاتی رسمی غربیان انجام شد و هم از جانب مؤسسات توسعهای و فرهنگی وابسته به سازمان ملل که البته نتایج تقریباً مشابه بود. خلاصه آن چنین بود که عامل اصلی بسته بودن اجتماعی و سیاسی و فرهنگی این کشورها و سنگین بودن آداب و رسوم سنتی و نیز نظام آموزشی حفظ مدار آنهاست و راهحل، فروشکستن نظام سیاسی – اجتماعی حاکم است. میباید به احزاب و گروهها اجازه فعالیت داد و جامعه باید تنفس کند و بتواند نظام مطلوب خود را بر سر کار آورد.
بر این اساس فشار بر روی کشورهای عربی و خاصه عربستان و مصر افزایش یافت و اینکه اجازه دهند جامعه خودش را بیابد و انتخاب کند و این به معنای رفع ممنوعیت از احزاب و گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی بود؛ از آزادی زندانیان سیاسی در مصر گرفته تا اجازه رشد و فعالیت دادن به شیعیان اثناعشری در قطیف و احساء و شیعیان اسماعیلی و زیدی در نجران این فشارها در سالهای نخستین و در دوران اول بوش پسر پیوسته افزایش مییافت.
حمله به عراق و سقوط صدام در ۲۰۰۳ و نتایج منفی غیر قابل انتظار و بلکه شوکه کنندهاش موجب کاهش فشارها شد و عملاً از دوران دوم بوش، آمریکاییها بهنوعی خواهان همکاری با کشورهای سنی مذهب جهت جبران تجربه ناموفق خود در عراق بودند خصوصاً که احساس میکردند برنده اصلی در این میان ایران است. در نتیجه فشار بر روی اعراب و مصر و عربستان کاهش یافت از اینجا به بعد، مصر بهمثابه کشور همکار و همگامی که حضور و نفوذش میتواند در مهار کردن عراق مؤثر باشد دیده شد؛ اما به هر صورت دیگر اهمیت دهه ۹۰ را نداشت و بعضاً به دلیل نظام استبدادیاش مورد انتقاد بود؛ بهویژه که در آن ایام جانشینی جمال – فرزند مبارک – مطرح بود.
تا آنکه ناآرامیهای تونس که در نهایت به سقوط زینالعابدین بن علی منجر شد به مصر رسید. به دلایل مختلف بسیاری از غربیان و خاصه رسانههای آنان از اعتراضات مصر استقبال میکردند که در نهایت به سقوط مبارک انجامید. بدون شک اگر این حمایتهای مستقیم و غیر مستقیم نبود، اعتراضات به قیام تبدیل نمیشد و این قیام به نتیجه نمیرسید به هر حال مبارک برکنار شد و به فاصله کمی، جانشینش عمر سلیمان هم به او پیوست و قدرت در دست قیام کنندگان قرار گرفت و این سرآغاز کاهش اهمیت و نفوذ منطقهای مصر بود که تا حال حاضر ادامه دارد.
مهمترین عامل در این میان مشغول شدن مصر به اوضاع نابسامان داخلی بود کمی پس از سقوط رژیم، کلیساها و شخصیتها و حتی افراد عادی قبطی مورد هجوم قرار گرفتند و این در حالی است که قبطیها درصد مهمی از جامعه مصر را تشکیل میدهند و در آخرین روزهای قیام، بسیاری از آنان به قیام کنندگان پیوستند و افراد متنفذشان همان نخستین روزهای سقوط مبارک، به شیخ ازهر پناه بردند و از آنها خواستند که قبطیان را مورد حمایت قرار دهند و البته مورد استقبال ازهریان قرار گرفتند، اگرچه در آن روزها نقش ازهر کمرنگ بود و صحنه گردان احزاب و جمعیتها سابقهدار و یا خودرو بودند که عموماً سوابق و یا شعارهای دینی و بعضاً ملی داشتند.
با این همه برخورد بین قبطیان و مسلمانان ادامه یافت و اوضاع را بهطور فزایندهای پیچیده کرد و پلیس و نیروهای امنیتی نیز انگیزه و توان چندانی نداشتند. در کنار این جریان، گروههای مختلف سلفی و با گرایشهای عمدتاً وهابی خشک و متعصبانه و با امکانات مالی و تبلیغی فراوان به ناگهان به صحنه آمدند. اینان مورد حمایت سعودیها و برخی دیگر از شیخنشینها بودند. مصر برای این کشورها اهمیت حیاتی داشت و لذا تا آخرین لحظه به انواع مختلف از مبارک و پس از او از عمر سلیمان پشتیبانی میکردند و چون این اقدامات اثربخش نبود تلاش کردند اوضاع داخلی را بهگونهای که هماهنگ با منویاتشان باشند، شکل دهند و در آن زمان، بهترین وسیله ایجاد و تقویت تجمعهای سلفی وهابی و راهاندازی شبکههای تلویزیونی برایشان بود. اینان بهسرعت رشد و گسترش یافتند و با رفتار و اعمال و گفتارشان طبقه متوسط تحصیلکرده شهرهای بزرگ و خصوصاً زنان را وحشت زده ساختند. این گروهها بهطور غیر مستقیم نقشی بزرگ در ساقط کردن اخوان المسلمین داشتند.
اخوان المسلمین
مسئله سوم خود اخوان المسلمین بودند. اینان در آخرین روزهای قیام به انقلاب پیوستند و به مهمترین و پرنفوذترین حزب موجود در جامعه مصر تبدیل شدند. مشکل در عدم انسجام درونی آنها به علت گرایشهای متفاوت دینی و سیاسیشان بود مضافاً که از مدیریتی هماهنگ و متناسب با شرایط آن ایام جامعه مصر برخوردار نبودند. صرفنظر از نکته اخیر مسئلهاین بود که عربستان و شیخنشینها بهاستثنای قطر، کمر به ساقط کردنشان بسته بودند. خصوصاً که بدنه اداری و نظامی و انتظامی مصر چندان رغبتی به آنها نداشت و آنان با اخوانی کردن سریع بخشهای مختلف به این نارضایتی دامن زدند و در این میان اعمال و رفتار و تبلیغات گروههای سلفی عموم زنان و تحصیلکردههای شهرهای بزرگ را از اخوان رانده بود. عامل اصلی سلفیان متعصب و خشکمغز بودند که سخنان و اعمالشان موجب شد طبقات یادشده و خاصه زنان اخوان را برنتابند.
این مجموعه عوامل، مصر را به لحاظ داخلی عمیقاً شکننده کرد و در چنین اوضاع و احوالی، طبیعتاً آنها نمیتوانستند سیاست خارجی فعالی را در پیش بگیرند و موقعیت منطقهای مصر سخت آسیب دید و بازیگران جدیدی سر برآوردند که در رأسشان قطر، عربستان و امارات بودند و پس از آغاز جنگهای داخلی در سوریه و عراق و لیبی، عملاً به قدرتهای جدید منطقهای تبدیل شدند که البته حمایت کامل قدرتهای غربی را نیز پشتوانه داشتند.
تضعیف موقعیت منطقهای مصر هنوز هم ادامه دارد. هماکنون با مشکل «سد النهضه» یا «رنسانس» اتیوپی و به عدم همکاری سودان پس از عمر البشیر، مواجه است. نیل برای مصر حیاتی است و این سد و اقدامات دیگر سودان در واقع شاهرگ حیاتی این کشور را نشانه گرفته است. مضافاً که تحولات منطقهای سعودی و بهویژه امارات را به مرکز ثقل اعراب تبدیل کرده است. اگرچه افکار عمومی اعراب عموماً سیاستهای جدید این دو کشور را برنمیتابد اما مصر هم از این بابت موقعیت بهتری از آن دو کشور ندارد مهمتر آنکه رابطه امارات و اسرائیل و پس از آن سه کشور عربی دیگر و خصوصاً مصالحه بین تحریم کنندگان قطر و این کشور اصولاً بستر تحولات را دگرگون ساخته و در این میان مصر هر روز بیشتر به حاشیه میرود و نیاز به حضور و قدرتش کمتر احساس میشود بر این همه سیاستهای توسعهطلبانه ترکیه را باید افزود که هماکنون در تعارض با مصر است و اکثریت اعراب با گرایش دینی سیاسی بهسوی او متمایل هستند.
موقعیت الازهر
همزمان با کاهش نفوذ و اهمیت مصر، قدرت و نفوذ «ازهر» هم در صحنه داخلی و هم در صحنه خارجی افزایش یافت؛ نخست به بخش داخلی میپردازیم. مهمترین عامل جهت پر کردن شکاف بین مسلمانان و قبطیان، عملاً ازهر بود. ماهیت این شکاف عمدتاً دینی است و لذا درمانش هم میبایست ماهیتی دینی داشته باشد مهمتر اینکه ازهر را هم دولت میپذیرد و هم قبطیان لذا به مهمترین رکن تلائم و انسجام اسلامی – مسیحی تبدیل شد و الحق آنها هم بهخوبی و با حسن نیت و ملاحظه نکات مختلف این مسئولیت را به عهده گرفتند این یکی از مهمترین عواملی بود که مانع از آن شد تا غوغای «تبلیغات ضد اخوانی» به «تبلیغات ضد اسلامی» تبدیل شود و این خدمت بزرگی بود. نکته دیگر به خود مسلمانان مصر بازمیگشت بهرغم بدبینی نسبی بخشی از مسلمانان نسبت به ازهر و تبلیغات خاص گروهی از اخوانیها که از گذشته با ازهر مشکل داشتند اکثر مردم دیدگاه مثبتی نسبت به آن دارند و بحرانی شدن اوضاع هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ فرهنگی و دینی این دیدگاه را مثبتتر ساخته است. منظور از بخشی از مسلمانان کسانی هستند که گرایشهای غربگرایانه داشتند و خواهان اسلامی مدرن و بلکه بیش از حد مدرن بودند و نیز کسان دیگری که گرایشهای تکفیری داشتند. اینان نهتنها علیه نظام حاکم، بلکه علیه نهادهای دینی موجود و خاصه ازهر بودند پیدایش این گروهها به نیمه دوم دهه ۷۰ قرن گذشته بازمیگردد و کتابهایشان آکنده است از ناسزاگویی به آموزشها و مؤسسات و عالمان دینی آنان در همان ایام محمد الذهبی، عالم معروف ازهر را که تألیفات گرانبهایی هم داشت و وزیر اوقاف مصر بود، ترور کردند.
موضوع مهم دیگر، نیروهای مسلح مصر است. از زمان محمدعلی پاشا، ارتش مهمترین نهاد کشور و عملاً ضامن سیادت تمامیت ارضی و ثبات اجتماعی و امنیتی است. بهرغم آنکه بعضاً مورد انتقاد بوده اما این انتقادها هیچگاه نتوانسته از اهمیت آن بهعنوان مهمترین نهاد بکاهد. این انتقادها در اواخر ایام مبارک اوج گرفت و مطرح شد امکانات اقتصادی و مالی و صنعتی کشور در دست آنهاست نیروهای مسلح مصر بهعکس برخی از کشورهای عربی دارای تمایلات دینی است و موضع ازهر برای آنها واجد اهمیت است و اگر این موضع نبود، ارتش نمیتوانست یکپارچگی خود را حفظ کند. ارتش مصر پس از سقوط مبارک از گذرگاههای خطرناکی عبور کرد و احتمال اینکه انسجام و وحدتش را از دست بدهد، فراوان بود. اگر چه عوامل مختلفی در این میان دخالت داشت، اما احتمالاً بیشترین نقش از آن ازهر بود.
نکته آخر اینکه ازهر از مدتها قبل مهمترین مرکز دینی و آموزشی و تبلیغی در جهان اهلسنت بود و این برای مصریانی که پیوسته خواهان سروری اعراب و مسلمانان بودهاند، یک امتیاز و بلکه موهبت بزرگی است. فارغ از عوامل دینی به دلایلی ناسیونالیستی ازهر را دوست دارند و ارج مینهند این جریان پس از سقوط مبارک اهمیت مضاعفی یافت.
در این میان میباید عوامل خارجی را که به دنیای غیرمسلمان مربوط میشود از یاد نبرد که بعضاً نقش بزرگی در تثبیت موقعیت ازهر داشت داستان به رابطه جهان غیرمسلمان و خصوصاً غربیان و دنیای مسلمان مربوط میشود. از اواخر دهه ۹۰ اسلام بهعنوان یک عامل جدید به صحنه آمد. قبلاً اسلام بهمثابه یک واقعیت سیاسی مطرح بود، اما از این پس بهمثابه یک واقعیت اجتماعی و فرهنگی و تمدنی و آن هم برای توده غربیان از مسئله مهاجران گرفته تا گروههای ریز و درشت تکفیری که عملیاتی در داخل اروپا و بعضاً آمریکا انجام میدادند. در کنار اقدامات مختلف پرداختن به یک سلسله اقدامات دینی اهمیت یافت که از جمله ارتباط با شخصیتها و مراکز دینی است که شاخصترینش گفتگوهای دینی بود آنها احساس میکردند جهت حل مسائل پیچیده خود میباید از ابزارهای دینی نیز استفاده کنند.
در اینجاست که ازهر مطرح میشود و این موجب خوشبختی است؛ زیرا جاهایی چون مراکز دینی عربستان امارات اردن و یا کشورهای اسلامی دیگر در چارچوب اهلسنت و نه شیعه که احیاناً بدین ابتکارات روی خوش نشان میدادند فاقد ظرفیت و موقعیت لازم جهت انجام چنین گفتگوها و ارتباطهایی بودند. مضافاً که عموماً رویکردی خارج از چارچوبهای پذیرفته شده دینی داشتند و بیشتر به منافع و زبان حال کشور خود وفادار بودند و بر آن اساس امور را تفسیر و توجیه میکردند؛ اما ازهر در مجموع چنین نبود و عمدتاً از پایگاهی دینی صحبت میکرد. به هر حال همتا بودن و همتا شدن ازهر برای غربیان به افزایش موقعیت او کمک شایانی کرد. مضافاً که مواضعش بهگونهای بود که مورد پذیرش عموم مسلمانان اهلسنت قرار میگرفت و این بهنوبه خود به تثبیت موقعیت داخلی کمک میکرد.
همتایی الازهر برای غربیان، به افزایش موقعیت ازهر کمک شایانی کرد؛ برای نمونه، قبل از سفر پاپ به مصر در ۲۰۱۷، دو انفجار در دو کلیسای قاهره صورت گرفت که قربانیانی داشت ظاهراً هدف لغو سفر پاپ بود، اما او گفت سفر را انجام خواهد داد و انجام شد. قبل از سفر بحثی بین ازهر و سیسی – رئیسجمهور مصر در مورد طلاق زنان درگرفت. سیسی در یک سخنرانی گفت جهت کاهش طلاق که متأسفانه رو به افزایش است و تهدیدی برای آینده ماست میباید شروطی گذاشته شود تا مرد نتواند بهسادگی و در موارد هیجانی و عصبانیت زن را طلاق دهد سخن سیسی این بود که طلاق نمیباید شفاهی باشد و میباید ضوابط دیگری برایش تعریف شود. ازهر در برابر سیسی ایستاد و بر شفاهی بودن طلاق اصرار ورزید و البته پیشنهادهایی جهت کاهش طلاق داد. آنها میگفتند سیره مسلمانان از ابتدا تاکنون بر این بوده که طلاق توسط مرد و بهطور شفاهی بیان شود این بحث به مطبوعات و رسانهها کشید و کسانی که موافق سیسی و احیاناً طرفدار تعدیل اسلام به تعبیر خودشان سنتی بودند حمله به ازهر را آغازیدند و جنجال رسانهای بزرگی به راه افتاد و همه کسانی که اسلام سنتی را برنمیتافتند در زیر این پرچم قرار گرفتند مخصوصاً که در آن هنگام بحثی درگرفته بود بین رئیس دانشگاه قاهره و شیخ ازهر در مورد بهروز کردن اسلام و این بحث توجه همگان را به خود جلب کرده بود و با توجه به اوج گرفتن اقدامات گروههای تکفیری که از جمله آنها سربریدن تعدادی از کارگران قبطی مصر بود ازهر در موضعی انفعالی قرار گرفت، با آنکه شدیداً آن را محکوم کرد مخالفان عمدتاً با اصل اسلام مخالف بودند و طبیعی بود که ازهر را هم برنتابند.
در همین ایام بود که سفر پاپ انجام شد. همتای پاپ، شیخ الازهر بود و مورد بیشترین احترام و تجلیل از جانب او قرار گرفت این سفر انعکاس رسانهای وسیعی در سطح جهانی داشت و عملاً شیخ ازهر بهعنوان همتای مسلمان پاپ معرفی شد. البته پاپ به دلایل خاص خودش چنین کرد اما مهم نتیجه بود و آن اینکه مصریان و خاصه منتقدان ازهر دریافتند که این مجموعه و رئیسش از نظر دیگران بهمراتب مهمتر از آن هستند که خود میاندیشیدند و اینکه یک ثروت بزرگ ملی است و باید حرمتش را پاس داشت.
نکته دیگر اینکه واتیکان اعلام کرد پاپ جهت شرکت در «کنفرانس بینالمللی صلح» که ازهر برگزار میکند، عازم مصر میشود. البته سفر پاپها تابع مقررات و تشریفات خاصی است و به هر حال دعوتی از جانب رئیسجمهور مصر و نیز رهبر کلیسای قبطی وجود داشت و سفری رسمی بود. او پس از شرکت در کنفرانس و دیدار با شیخ ازهر با پاتریارک قبطیان ملاقات کرد؛ اما به هر صورت سیسی و عنوان سفر شرکت در کنفرانس ازهر بود. غرب و مسیحیت نیاز دارد که همتایی دینی برای گفتگوی با مسلمانان داشته باشد که آن را یافته بود.
نمونه دیگر سفر پاپ است به امارات در ۲۰۱۹ این اولین بار بود که پاپی به جزیرهالعرب پای مینهاد و از نظر اماراتیان و با توجه به رویکرد سیاسی و نیز تبلیغاتیشان، این سفر واجد نهایت اهمیت بود و در چارچوب سیاست دینی و فرهنگی جدید آنان میگنجید. قرار بر این بود که در طی این سفر پاپ و همتای مسلمانش سندی در مورد برادری انسانی امضا کنند اما این همتا نمیتوانست یک عالم اماراتی باشد؛ اولاً او کوچکتر از آن بود که بتواند با رئیس کلیسای بزرگ کاتولیک همسنگ شود و ثانیاً او به نهاد بزرگ و پر سابقهای چون ازهر تکیه نداشت و به همین علت از شیخ از هر جهت امضای این سند دعوت شد و سند به امضای این دو رسید. امضای این سند از نظر افکار عمومی اهمیت داشت و لذا چندی پیش و در هفتاد و پنجمین مجمع عمومی سازمان ملل، روز چهارم فوریه که این سند به امضا رسید، بهعنوان روز جهانی برادری انسانی مورد تصویب قرار گرفت. یک بار دیگر مورد توجه و تأکید قرار گرفت و اهمیت ازهر و شیخ آن این افتخار بزرگی برای ملت و دولت مصر و نتیجه تثبیت بیشتر موقعیت ازهر بود.
این موضوع را در جریان کنفرانس «گروزنی» هم که عمدتاً به ابتکار روسیها انجام شد شاهد هستیم. شخصیت مهم و تأثیرگذار این کنفرانس باز هم شیخ ازهر بود. جالب اینجاست علیرغم اصرار برخی از برگزارکنندگان که شیخ جهادیان تکفیری را تکفیر کند و خارج از اسلام بنامند و بداند، او چنین نکرد و البته دلایل فقهی خودش را داشت و به همین علت مورد اعتراض قرار نگرفت.
میبینیم اوضاع جهانی و منطقهای بهویژه پس از انقلابهای عربی بهگونهای در آمده که ازهر پیوسته ارتقای موقعیت یافته است و اگر چنین نبود، مخالفان ازهر که پس از سقوط مبارک نظم و تشکیلات مفصلی یافتهاند، در برابرش میایستادند و اینکه ازهر میباید اسلام را بدان گونه که آنها میخواستند تعدیل و مدرن کند. تجربه ناموفق اخوان المسلمین و برآمدن جنبشهای تکفیری و اعمال و رفتار وحشیانهشان گروه یادشده را برآورده و منسجم ساخته است.
این گروهها که عموماً بهگونهای خودانگیخته متولدشدهاند، در حال حاضر در بسیاری از کشورهای عربی و در شمال افریقا حضور دارند و فعال هستند تا آنجا که میدانم بسیاری از شخصیتهای دینی و سیاسی و اجتماعی غربی در حال حاضر جهت گفتگوی با اسلام بیش از آنکه به دنبال گروههای افراطی یاد شده باشند که جملگی از منتقدان اسلام هستند، خواهان ارتباط با مراکزی چون ازهر هستند که مقبولیت دینی دارند و در عین حال مواضعی معتدل و به دور از افراط و تفریط دارند و این موجب خوشوقتی و به نفع ما و به نفع مسلمانان است. در دو سه دهه اخیر برخی کسانی که از جانب اسلام با دیگران سخن میگویند کمتر مواضعی عالمانه و محترمانه و کارشناسانه دارند و عموماً به افراط و تفریط میروند. تفسیری خشک و به دور از کلیت و تمامیت اسلام عرضه میدارند و یا بیش از حد واداده هستند. در حالت اول به تعبیر برخی از دیالوگ کنندگان غیرمسلمان، مطالب آنها کیفیت ادای آن متناسب با خطبههای جمعه است. با صدای بلند خطابی و با تکیه صرف بر آیات و روایات؛ و در حالت دوم تلاش میکنند که اسلام را هماهنگ با ذوق و سلیقه شرکتکنندگان معرفی و تفسیر کنند که مشکل در این مورد کمتر از مورد اول نیست. متأسفانه جریان دوم هماکنون به تفکر و بلکه به سیاست برخی از شیخنشینها و حتى عربستان تبدیل شده است!
اجمالاً آنها نمیدانند که در حال حاضر گفتگوی دینی ترکیبی است از علم و هنر صرف اطلاعات دینی کافی نیست هنر شناختن فضا و توان عرضه بیانی هماهنگ با اصول و معیارها و در عین حال قابل درک برای مستمعان بهنوعی که نه اصول و ضوابط اصلی فراموش شود و نه منطق خطابی به منطق استدلالی و اقناعی فائق آید. واقعیت این است که ازهر خصوصاً در سالهای اخیر پختگی لازم را یافته است و بدون شک این به افزایش موقعیت او کمک فراوانی میکند.
پرسش و پاسخ
روابط ایران و مصر را چگونه ارزیابی میکنید و آیا چراغ سبزهایی که بعضاً از جانب مصر به ایران نشان داده میشد موقعیتهایی برای بهبود روابط نبوده است و آیا اساساً امکان بهبود هست؟
صرفنظر از اراده دو حاکمیت و حتی مستقل از نوع حاکمیتها، واقعیت این است که منافع و مصالح ما و مصر در سالهای پس از انقلاب، عموماً در تعارض با یکدیگر قرار داشته و حتی شکل گرفته است. مصر به شیخنشینها نیاز دارد و همچنین آنها به مصر. شیخنشینها حتی در بهترین حالت از ایران میترسیدهاند چنان که از عراق صدام هم میترسیدند و لذا محتاج به یک نیروی قابل اعتماد منطقهای هستند و این عمدتاً مصر است اگرچه کشورهایی چون پاکستان هم هستند اما پاکستان نمیتواند جانشین مصر شود. مصر محتاج آن است که بگوید در برابر توسعهطلبی ایران از شیخنشینها دفاع میکند و امنیت آنها بخشی از امنیت اوست. این را زمانی میتواند با صراحت و استحکام بگوید که با ما رابطه نداشته باشد یا آنکه پیوسته گفته که «محور ثبات منطقهای» است و در برابر هر عامل بیثبات کنندهای میایستد که عمدتاً هدفش ایران است و البته این سخن را در دوران مبارک میگفت؛ لذا از جانب نداشتن رابطه با ایران منتفع میشود.
در دهه ۹۰ هر زمان که مصر رابطهاش با آمریکاییها متشنج میشد به ایران چراغ سبز نشان میداد و هر زمان که این رابطه خوب و صمیمی بود، بیشترین انتقاد را روا میداشت بهواقع با برگ ایران بازی میکرد. اگرچه در حال حاضر امکان چندانی برای این بازی ندارد، چرا که اوضاع بهکلی دگرگون شده است. مضافاً که ایران برای او بهعنوانی یک تهدید داخلی در آنجا که به انسجام دینی و اجتماعیاش مربوط میشود، هست که از توضیح آن درمیگذرم موضوعی که هم برای مصر مطرح است و هم برای ازهر و خصوصاً برای گروههای اسلامی سلفی مزاج که عموماً ابزار دست عربستانیها هستند. به هر حال کیفیت شکلگیری رابطه دوجانبه در چهار دهه اخیر بهگونهای بوده که سقف رابطه را در وضعیت موجود نمیتوان افزایش داد و تلاش در این راه صرفاً به سبک شدن ما میانجامد. مهم این است که رابطه خصمانه نشود البته در مواردی ما و آنها منافع مشترکی داشته و داریم اما اولاً موردی است و چندان زیاد نیست و ثانیاً مدیریت آن بهگونهای که رابطه دوجانبه را فعال کند بسیار مشکل است؛ چرا که برای طرف مقابل مسئله صرفاً سیاسی نیست، اجتماعی و دینی هم هست و او در حال حاضر نمیتواند آنها را مهار کند تلاش او در این راه موقعیتش را تضعیف خواهد کرد. مشکل بزرگ منطقه ما این است که راهکارهایی وجود ندارد که علیرغم وجود رقابت بتوان همزیستی مسالمتآمیز داشت.
با توجه به اینکه ازهر سعی داشته نهاد مستقلی باشد و با وجود به رسمیت شناختن مذهب جعفری، باز هم ارتباط مؤثری با تشیع ندارد و منفعل از فضای سیاسی عمل میکند؟ چرا؟
ازهر یک نهاد است یک نهاد بزرگ تاریخی و دینی که نهاد بودن برایش امتیاز است و در عین حال محدودیتهایی میآورد یکی از اصلیترین اهدافش حفظ حیثیت و کیان اهلسنت است و طبیعی است که هیچ نوع تبلیغ مذهبی را برنتابد و در موقعیت شکننده کنونی حتی با وجود احتمال چنین جریانی در برابرش بایستد. نکته دیگر این است که نهادی است مصری و بهرغم استقلال نسبیاش، مجموعاً در چارچوب منافع و مصالح ملی عمل میکند و نمیتواند خارج از این چارچوب فکر و اقدام کند و بالاخره متعلق به اعراب است و نمیتواند در برابر جریان حاکم بر آنها بایستد و رفتار کند و جریان حاکم را عمدتاً رژیمهای عربی متنفذ تعیین میکنند و البته این رژیمها در دورههای مختلف، متفاوت میشوند در حال حاضر جریان حاکم عربی مرتبط است با عربستان امارات و متحدانشان.
اگر این نکات را لحاظ کنیم، توقعاتمان را تعدیل خواهیم کرد؛ به این معنی که آنها نمیتوانند با هر خواستهای موافقت کنند این در اختیار فرد و یا مسئولی نیست، اقتضای نهاد بودن آنها به لحاظ دینی و اجتماعی و سیاسی است. اصولاً در صدر جهان سنی قرار داشتن ایجاب میکند که دغدغههای آنان را نسبت به آنچه نفوذ تشیع میدانند، لحاظ کنند.
با توجه به اینکه ازهر توانسته در فضای پررقابت اهلسنت خود را تثبیت کند آیا حوزه علمیه قم هم میتواند تصویری در اذهان ایجاد کند که اگر جهان غیرمسلمان خواست مسئلهای را با تشیع حل کند با حوزه علمیه وارد گفتگو شود؟ برای مثال فرقی چون اسماعیلیه و زیدیه در حوزه جایگاهی ندارند و ما نمیتوانیم ادعای محوریت کنیم و سایر نهادها هم نتوانستند این خلأ را پر کنند.
اصولاً ساختار دینی جامعه تشیع با جامعه تسنن متفاوت است. در گذشته چنین بوده، در حال حاضر نیز چنین است. عوامل فراوانی در شکل دادن به این دو ساختار مؤثر هستند که یکی از مهمترینهایش موضوع «مرجعیت» است. مرجعیت اگرچه عمیقاً مرتبط است با حوزههای علمیه، اما در عین حال دو واقعیت هستند در بین اهل. این دو به یکدیگر نزدیک و بعضاً یک واقعیت میباشند. حوزه میتواند بهعنوان یک مرکزیت معتبر و در عین حال مسئول مورد خطاب دیگران قرار گیرد، البته در آنجا که به مسائل شیعیان دوازدهامامی مربوط میشود؛ اما نه در مورد همه شاخههای تشیع این نه ممکن است و نه مفید و نه به مصلحت اینکه با شاخههای دیگر شیعه مرتبط باشیم، فکر بسیار خوب و مفیدی است، خصوصاً به لحاظ علمی و معارفی و میراثی؛ اما نه اینکه به سخنگوی آنان تبدیل شویم. نه آنها میپذیرند و نه به نفع ماست. مضافاً که در اینجا لزوماً نباید اهمیت «نجف» فراموش شود و لازم است هماهنگیهای لازم بین این دو مرکز صورت بگیرد. از دیدگاه دیگران اهمیت نجف کمتر از قم نیست.
با توجه به موقعیت الازهر در مصر و جایگاهش در جهان اهلسنت حوزه علمیه قم چگونه میتواند از آن برای کسب جایگاهی مشابه در بین شیعیان استفاده کند؟
حوزه باید بکوشد در خارج از کشور استقلال خود را حفظ کند و خود را وابسته و یا در خدمت حاکمیت جلوه ندهد؛ بهنوعی که ناظران مستقل بودنش را باور کنند. اهمیت حوزه همچون هر نهاد بزرگ و مؤثر دیگری در جهان امروز متناسب است با استقلال او ازهر عملاً خارج از چارچوب منافع ملی مصر کاری انجام نمیدهد اما میکوشد خود را در کنار آنها جلوه دهد و نه ابزار دست آنها این غیر از موضوعی است که عموم مراجع بدان تأکید میکنند که حوزه باید مستقل باشد و مستقل بماند. سخن آنان ناظر به وضع داخلی است و آنچه عرض میکنم مربوط به جلوه خارجی است. اگرچه این دو تا حدودی به یکدیگر مرتبط هستند مهم این است که حوزه از جانب دیگران بهعنوان یک مرکز علمی و دینی مستقل نگریسته شود.
با توجه به موقعیت الازهر در جهان اهلسنت حوزه علمیه قم چگونه میتواند از آن برای کسب جایگاهی مشابه در بین شیعیان استفاده کند؟
حوزه باید بکوشد در خارج از کشور استقلال خود را حفظ کند و خود را وابسته و یا در خدمت حاکمیت جلوه ندهد؛ بهنوعی که ناظران مستقل بودنش را باور کنند اهمیت حوزه همچون هر نهاد بزرگ و مؤثر دیگری در جهان امروز متناسب است با استقلال او ازهر عملاً خارج از چارچوب منافع ملی مصر کاری انجام نمیدهد اما میکوشد خود را در کنار آنها جلوه دهد و نه ابزار دست آنها این غیر از موضوعی است که عموم مراجع بدان تأکید میکنند که حوزه باید مستقل باشد و مستقل بماند. سخن آنان ناظر به وضع داخلی است و آنچه عرض میکنم مربوط به جلوه خارجی است. اگرچه این دو تا حدودی به یکدیگر مرتبط هستند. مهم این است که حوزه از جانب دیگران بهعنوان یک مرکز علمی و دینی مستقل نگریسته شود.
آیا ارتباط علمی و دینی حوزه علمیه با الازهر میتواند در بهبود روابط بین شیعه و اهلسنت مؤثر واقع شود؟
واقعیت این است که بخش مهمی از مشکلات کنونی بین شیعیان و اهلسنت ماهیتی سیاسی دارد، اگرچه خود را بهگونهای مذهبی نشان میدهد البته در این میان عوامل مختلف تاریخی و فرهنگی و اعتقادی هر یک سهمی دارند اما فعلیت یافتن این مجموعه در حال حاضر عمیقاً مرتبط است با کشمکشهای سیاسی و ژئوپلیتیکی تا هنگامی که اوضاع سیاسی تثبیت نشود و مرزهای نفوذگذاری مشخص نگردد، این مشکل ادامه خواهد یافت. معمولاً تصور میکنند نزدیکی و انسجام و وحدت شیعه و سنی است که مشکلات را حل میکند و همکاریهای سیاسی و اقتصادی و علمی و دینی را موجب میشود، حال آنکه عکس آن صحیح است نزدیکی شیعه و سنی و وحدت آنها نتیجه نزدیکی سیاسی است. موقعیت ازهر و نتایج مترتب بر همکاری با او میباید در این بستر کلی دیده شود آنها بهتنهایی نمیتوانند کار مهمی در زمینه آنچه توقع داریم، انجام دهند. البته اگر شرایط عمومی مثبتتر شود آنان میتوانند تسهیل کنندگان بسیار خوبی باشند؛ اما بدون زمینه سیاسی یاد شده نمیتوان کار مهمی انجام داد.
از رابطه مثبت ازهر و آیتالله بروجردی فراوان سخن میگوییم، اما فراموش میکنیم که در آن دوران اوضاع منطقهای بهکلی متفاوت بود با آنچه هماکنون وجود دارد و هنگامی که رابطه دوجانبه ایران و مصر در اواسط دوران عبدالناصر متشنج شد، این رابطه هم تحت الشعاع قرار گرفت. مضافاً که در آن ایام مصر تحت نفوذ کشورهایی چون عربستان و شیخنشینها نبود و در حال حاضر این نفوذ هست بهطور خلاصه مسئله تنها مسئله ایران و مصر نیست، مسئله کل منطقه است. کل منطقه میباید به ثبات نسبی برسد تا رابطه این دو شاخه بزرگ اسلام اصلاح شود.
تشنج داخلی در هر یک از کشورهای منطقه و تنش منطقهای ناشی از اختلاف و رقابت این کشورها با ایران به دلایل مختلف به افزایش اختلافات بین شیعیان و اهلسنت میانجامد و حداقل این است که بدان کمک میکند. آنها مجبور میشوند جهت انسجام داخلی و یا توجیه اختلافشان با ایران شیعیان را به مسائلی متهم سازند که در اندوختههای تاریخی و فرهنگی آنان نهفته است و این امر زمینهساز رابطه خصمانه و همراه با سوءظن شیعه و سنی است.
بدون آنکه هدف انتقاد از الازهر باشد آنان به دنبال آشفتگیهای داخلی ناشی از سقوط حسنی مبارک به تبلیغات وسیعی علیه تشیع و ایران دست یازیدند و البته بخشی بدان علت بود که نمیبایست در غوغای ایجاد شده توسط سلفیان و وهابیان و حتی اخوانیها علیه تشیع و ایران نظارهگر و بیاعتنا بمانند. در آن صورت به خیانت متهم میشدند آنها جلسه ملاقات رئیسجمهور وقت ایران را که به نشانه دوستی و احترام و جهت تقویت تقریب انجام شده بود به جلسهای تلخ و آکنده از انتقاد و خردهگیری تبدیل ساختند. چنان که گفته شد، هدف انتقاد از آنان نیست واکنشهای آنان در آن شرایط از هم گسیخته و نابهنجار قابل درک است. به هر حال نکته این است که در شرایط آرام و تثبیت شده مشکلات دوجانبه شیعه و سنی میتواند کاهش یابد. مسئله این نیست که چه میگویید و چه شعار میدهید و تا چه میزان حسن نیت دارند بخش مهمی از حل مسئله به مسائلی بازمیگردد که یادآور شدیم.