مطالعات مذهبیمقالات

آیت الله میرزا علی فلسفی؛ فقاهت، خلاقیت و پارسایی

بدون شک آیت‌الله حاج میرزا علی آقای فلسفی تنکابنی یکی از برجسته‌ترین اساتید فقه و اصول در حوزه علمیه بزرگ و دیرپای مشهد مقدس بودند. ذیلاً به نکاتی چند در مورد شخصیت علمی و اخلاقی و رفتاری و نیز سوابق تحصیلی‌شان اشاره می‌شود.

  1. ایشان فرزند شیخ الفقهاء و المجتهدین آیت‌الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی بودند. مرحوم آقای تنکابنی مایل بودند فرزندان‌شان فقیه شوند و همسرشان به خطیب شدن آنان و در خدمت امام حسین (ع) بودنشان، تمایل داشتند. دو فرزند فقیه می‌شوند[۱] و جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی[۲] به خطابه روی می‌آورند.

مرحوم میرزا علی آقای فلسفی در محضر پدر تحصیلات حوزوی را به‌خوبی می‌گذرانند. پدر از شاگردان برجسته مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتی و نیز از شاگردان دوره نخست صاحب کفایه بودند. تسلط ایشان به مبانی صاحب کفایه به گونه‌ای بود که پس از آمدن‌شان به تهران که در اوایل شهرت استاد بود، عموم علاقمندان به مباحث جدیدی که توسط مرحوم آخوند خراسانی مطرح شده بود، به ایشان مراجعه می‌کنند. بدین ترتیب درس اصول و فقه ایشان به لحاظ کمی و کیفی یکی از پرطرفدارترین‌ها می‌شود. گویی در آن زمان مرحوم آخوند حداقل در حوزه تهران شهرت فراوانی داشته و عموماً مایل بودند که با افکار و مبانی وی آشنا شوند.[۳]

مرحوم آقای تنکابنی به دلیل تتلمذ در نزد برجسته‌ترین شاگرد شیخ اعظم، مرحوم میرزا حبیب الله رشتی[۴] ، و نیز حضور در درس صاحب کفایه، با نظرات هر دو بزرگوار کاملا آشنا بودند. مکرر از عالمان مقیم تهران شنیدم که ایشان رسائل و مکاسب و کفایه را در مشت داشت و با جزئی‌ترین مباحث آشنا و بدانها مسلط بود.

با توجه به علاقمندی پدر برای فقیه شدن فرزند و علاقه و پشتکار فرزند، ایشان آمادگی کامل علمی را قبل از عزیمت به نجف کسب کرده بود. مرحوم دایی کوچکم، آقای دکتر احمد فلسفی، می‌گفت پدرم و مرحوم حاج میرزا علی آقا ساعت‌ها با یکدیگر مباحثه می‌کردند و در روزهای طولانی تابستان این صحبت‌ها از صبح تا هنگام ظهر ادامه می‌یافت. جالب اینکه در زمان‌هایی که ایشان از نجف به تهران می‌آمد، این مباحثه‌ها نیز ادامه داشت و بلکه طولانی‌تر می‌شد. مرحوم دکتر فلسفی می‌گفت علیرغم آنکه پدرم شاگردان مختلفی داشت، اما آنکه بیش از همه از ایشان استفاده کرد، برادرم بود.

عزیمت به نجف ایشان با توصیه موکد پدر بود که هیجده سال به طول انجامید. محیط نجف در آن ایام محیطی علمی بود. از فقه و اصول گرفته تا ادبیات و فلسفه و کلام و علوم اسلامی دیگر. اگرچه تمرکز ایشان بر فقه و اصول بود، اما به واقع از محیط آکنده از علم و ادب این شهر مقدس، خوشه‌های فراوانی چیده بود. به دلیل تسلط کامل بر کتاب‌های سطح از ابتدای ورود، به تدریس آنها پرداخت. احتمالاً ایشان از جوان‌ترین مدرسانی بود که کفایه الاصول را تدریس می‌کرد و شاگردان فراوانی داشت. گویا درس کفایه ایشان در نجف پرطرفدارترین درس بوده است. برخی از آنان خوشبختانه در قید حیات هستند و پیوسته در مورد ایشان و درس پربار و دقیق‌شان صحبت و برایشان طلب رحمت می‌کنند.

  1. ایشان در بیان و تشریح مسائل پیچیده فقهی و اصولی استادی استثنایی بود. مباحث را به‌خوبی دریافته بود و با دقت مطالب را با متن تطبیق می‌داد این کار بسیار مشکلی است و نشان دهنده تسلط استاد. به گونه‌ای روان و قابل درک مسائل را تشریح می‌کرد و رموز مختلف به‌کار گرفته شده در متن را می‌شکافت و توضیح می‌داد. اگر درسهای ایشان ضبط شده بود مطمئنا برای همه طالبان علم بسیار مفید واقع می‌شد. متأسفانه ایشان با ضبط درس‌ها و سخنرانی‌هایش موافقت نمی‌کرد.

بدون شک در این میان، طلاقت لسان را که در عموم اخوان ایشان وجود داشت، سهمی است. اما قابل انکار نیست که در این میان، فهم درست و از درون‌مایه گرفته را هم، سهمی است. موضوعی را که توضیح می‌داد برای خود ایشان هضم شده بود و به تعبیر یکی از برادرانشان این ویژگی تا حدودی ناشی از کیفیت تدریس پدرشان بود. برای مرحوم آیت الله تنکابنی مسائل سخت و پیچیده فقهی و اصولی به اصطلاح کاملاً حلاجی شده و مفهوم بود. مرحوم عموی بزرگم که با ایشان مأنوس بود می‌گفت نظرات دقیق و موشکافانه شیخ و آخوند برای ایشان «نرم و کوبیده» شده بود. هرگاه از ایشان سوال می‌کردم به‌آرامی دستی بر محاسن می‌کشید و با متانت و دقت به مسئله پاسخ می‌گفت و همه جوانب را متعرض می‌شد و عالمی به تسلط ایشان خصوصا در مورد نظرات دقیق و دیریاب شیخ انصاری ندیده بودم. به‌گونه‌ای حاضرالذهن بود که گویی موضوع را دیشب مطالعه کرده است.

مرحوم آقای فلسفی مکرر می‌گفت کتاب‌های درسی طلبگی کتاب‌های بسیار دقیقی است و نکات فراوانی دارد و توسط عالمان بزرگی نوشته شده است. باید آنها را با حوصله و دقت خواند و نکات فراوانش را دریافت. خود ایشان به هنگام تدریس متن، این نکات را یادآور می‌شد و برجسته می‌کرد، چنانکه انسان احساس می‌کرد خود مؤلفِ کتاب است که کتاب را تدریس می‌کند. این ویژگی در بیان مسائل شرعی هم وجود داشت. چه در آنجا که برای عموم صحبت می‌کردند و چه در مواردی که به مسئله به طور خصوصی پاسخ می‌گفتند. مستمعان به خوبی مسئله را درمی‌یافتند، خصوصاً که ایشان مقید بود قبل از صحبت چند مسئله‌ای را مطرح کند و توضیح دهد.

نکته دیگری که می‌فرمود این بود که این کتاب‌ها و اصولا این نظام آموزشی ذهن طلبه را تحلیلی و خلاق و دقیق می‌کند که در جای خود اهمیتش کمتر از فراگیری صرف متن نیست. بدین معنی که از طریق یادگیری این متون و مأنوس شدن با آن، ذهن تقویت و ورزیده می‌شود؛ به نوعی که ذهن و فکر خلاق و انتقادی شده و مسائل مختلف را بهتر درمی‌یابد و این نکته در خود ایشان تجسم یافته بود. دقیق و منطقی صحبت می‌کرد و احیاناً نظر می‌داد، اگرچه اصولاً کم صحبت می‌کرد و کمتر نظر می‌داد، اما در آنجا که چنین می‌کرد به واقع دقیق و با توجه به همه جوانب بود. به احتمال فراوان این ویژگی ایشان، که کمتر یافت می‌شود، به دلیل ممارست فراوان ایشان با متون درسی طلبگی و فراگیری در نزد پدر و نیز استفاده از حوزه نجف بود. به‌واقع فراگیری دقیق و عمیق دروس قدیم به ذهن و فکر ایشان «خلاقیت» بخشیده بود و این خلاقیت در چگونگی بیان معارف دینی و سخنرانی‌هایشان قابل ملاحظه بود.

می‌توان گفت به همان کیفیتی که آشنایی عمیق و خلاقانه با علوم جدید، از ریاضیات گرفته تا فیزیک و شیمی و زیست شناسی و پزشکی و شاخه‌های دیگر علوم تجربی، ذهن و فکر را ورزش می‌دهد و دقیق و منطقی می‌کند، علوم قدیمه نیز اگر به خوبی فراگرفته و درک شود، نیز چنین می‌کند. کتابهایی که توسط عالمان بزرگ ما در زمینه مسائل جدید مورد ابتلا نوشته شده، خود بهترین گواه است. از کتاب «نقد نظریه داروین» مرحوم اصفهانی گرفته تا «تنبیه الامه» مرحوم نائینی و تا «محاضرات» مرحوم شیخ الشریعه. به هر حال ایشان به این نکته که نظام آموزشی طلبگی فی حد ذاته موضوعیت دارد و موجب رشد و شکوفایی فکری و ذهنی می‌شود، تأکید داشتند که البته سخن کاملا درستی است.

  1. مرحوم آقای فلسفی اصولاً کثیر المطالعه بود. به جز فقه و اصول با احادیث و کتابهای روایی مأنوس بود. یک بار فرمودند که در دوران امامت جماعت مسجد لرزاده مأمومین از ایشان می‌خواهند که پس از نماز صبح صحبت کنند. گفتند با توجه به خواب آلودگی نمازگزاران در آن ساعات، تلاش کردم از کتاب‌های روایی داستان‌هایی را استخراج کنم. این داستان‌ها در دفترچه‌‎‌ای جمع آوری شده بود که برای مدتی در اختیارم قرار گرفت. بیش از سیصد داستان بود که ایشان آنها را از متون کتب روایی و خصوصاً بحارالانوار، جمع آوری کرده بودند و دارای ثمرات و نتایج اخلاقی و معرفتی بود. می‌گفتند مردم این ابتکار را پسندیدند و با شور و اشتیاق بدانها گوش می‌سپردند.

این جریان مربوط به نخستین سال‌هایی است که ایشان از نجف به تهران آمده بودند. تنظیم چنین مجموعه‌ای به آشنایی فراوانی نیاز دارد. این ممارست در سال‌های بعد هم ادامه یافت و به واقع ایشان یکی از مطلع‌ترین افراد نسبت به روایات و نیز تفسیر قرآن بودند. سخنرانی‌های ایشان در شبهای شنبه و نیز در ایام ماه مبارک خود حاکی از نکاتی است که بدانها اشارت رفت.

اگر مجموعه‌های روایی جمع‌آوری شده توسط ایشان گردآوری و تنقیح و ویرایش و منتشر شود، بسیار ارزشمند خواهد بود. مدت‌ها در مورد کلمات امام امیرالمؤمنین (ع) و خصوصاً غررالحکم کار کرده بودند و به احتمال فراوان در مورد تفسیر قرآن و مسائل اعتقادی نیز چنین بوده است.

  1. عموم کسانی که با ایشان معاشر بوده‌اند، با ملکات نفسانی، اخلاقی و سلوک و رفتار آرام و متواضعانه ایشان آشنا هستند. مرحوم آقای فلسفی از شاگردان مبرز مرحوم آیت الله العظمی خویی بود و حضرتش درمورد ایشان می‌فرمود آقای فلسفی «سلمان» ماست و از معدود شاگردانی است که از استاد اجازه اجتهاد دریافت. مضافاً آنچه معظم له را در صفحه نخست تقریرات فقه و اصول ایشان نوشته‌اند، همگی حکایت از برجستگی علمی و اخلاقی ایشان دارد. اگر اشتباه نکنم ایشان تقریرات فقهی و اصولی را در سال ۱۳۷۳ قمری جهت ملاحظه خدمت استاد می‌دهند و حضرتش با شایسته‌ترین عبارات از شاگرد ممتاز خود و از آنچه را که باز نوشته‌اند، تقدیر و تمجید می‌کنند.

پس از درگذشت آیت‌الله خویی، عده‌ای از علمای تهران عازم مشهد می‌شوند و اینکه ایشان اجازه دهند تا مقلدین حضرتش به ایشان مراجعه کنند. از ایشان آنچه را که آیت‌الله خویی در موردشان نوشته‌اند، می‌طلبند که ایشان بنا به درخواست آقایان، نوشته‌ها را در اختیار ایشان قرار می‌دهند و بدان‌ها می‌گویند این برای نخستین بار است که چنین می‌کنند و این نوشته‌ها را حتی به برادران خود نیز نشان نداده‌اند. مطالبی که استاد در مورد ایشان نوشته بودند تعجب آقایان را برمی‌انگیزد و علیرغم اصرار فراوان حضرات و اینکه مقدمات مرجعیت را خود فراهم خواهند کرد، ایشان درخواست را قبول نمی‌کنند.

یکی دیگر از خصوصیات بارز ایشان نظم و ترتیب بود. در زندگی خصوصی و اجتماعی بسیار منظم و دقیق بودند. از حضور به‌موقع در جلسات درس و یا اقامه نماز جماعت گرفته تا جلسات سخنرانی؛ و مهم‌تر از همه اینکه نظم فکری داشتند. درس‌ها و یا سخنرانی‌های ایشان مجموعه‌ای از اطلاعات پراکنده نبود، انسجامی هماهنگ داشت و همه در استخدام نتیجه نهایی بود و آنچه به این کمک می‌کرد «اصالت‌اندیشی» بود. سلیقه زمانه که در دهه‌های اخیر به شدت و سرعت فراز و نشیب می‌یافت، اندیشه اصیل دینی ایشان را تحت تأثیر قرار نمی‌داد.

به واقع گریز از شهرت و عنوان و بی‌اعتنایی به مظاهر دنیوی یکی از ویژگی‌های ایشان بود. پدر، عمو[۵]  و عموم برادران ایشان نیز چنین بودند. بدون تظاهر به زهد، عملا زاهد و زاهدمنش بود. همه امور مربوط به خانه و خانواده را خود انجام می‌داد. از تهیه نان گرفته تا سایر مایحتاج خانواده را، تا آنجا که حتی در صف نانوایی می‌ایستادند. خود از میهمان پذیرایی می‌کرد و بدون آنکه تکیه دهد در خدمت میهمان می‌نشست و صحبت می‌کرد و در مورد خود کم می‌گفت و بهتر است بگویم هیچ نمی‌گفت و به فراوانی از «نمی‌دانم» بهره می‌جست. با خانواده و وابستگان بسیار مهربان بود. پس از درگذشت مرحوم والدم مقید بود هر زمان که به تهران می‌آید به دیدن بیایند و کوچکترین برادر و خواهرم را که صغیر بودند، مورد ملاطفت ویژه قرار می‌داد.

از خصوصیات مهم ایشان تحمل و بردباری بود. در سال‌های نخستین دهه شصت به هنگام درس و یا سخنرانی احیانا مورد انتقاد قرار می‌گرفت و بدون کمترین واکنشی و با ادب و احترام به گوینده، از آن مرور کرام می‌کرد. در هیچ موردی حتی به اشاره و به گونه‌ای غیرمستقیم از کسی بدگویی و انتقاد نمی‌کرد و عملاً اجازه نمی‌داد در حضورش چنین کنند.

دقیق سوال می‌کرد و با دقت به پاسخ گوش می‌سپرد. به غنای میراث طلبگی و ارجمندی و ارزش کتابهای عالمان قدیم باور داشت و چنانکه گفته شد آشنایی و تسلط بر آن‌ها را موجب رشد و شکوفایی فکری و ذهنی می‌دانست و تأکید داشت که این کتابها باید خوب و بادقت خوانده شود.

خداوند سبحان ایشان را غریق رحمت واسعه خویش گرداند و میراث بزرگ علمی و حوزوی‌شان را مستدام بدارد.

محمد مسجدجامعی
۲۳/۱۰/۱۴۰۱

[۱] اخوی بزرگ ایشان مرحوم آیت‌الله میرزا ابوالقاسم فلسفی تنکابنی بودند. آن مرحوم در نزد پدر آموزش دید و یکی از اساتید مسلم و به‌نام دروس سطح در تهران بودند، خصوصا تدریس لمعتین و مکاسب. ایشان از نظر دیانت و ادب و اخلاق نمونه و فردی دائم‌الذکر بود و یکی از مسلط‌ترین اساتید بر دو جلد شرح لمعه که گویا مکرّر آن را تدریس کرده بودند. تدریس ایشان به‌گونه‌ای بود که مطالب در ذهن شاگردان می‌نشست و به این دلیل آنان را در مقایسه با سایر طلاب به لحاظ تسلط به مباحث فقهی لمعتین تبرّزی بود.

[۲] خطیب توانا و استثنایی جناب حجه‌الاسلام و المسلمین محمدتقی فلسفی فرزند دوم آیت‌الله تنکابنی بود. درباره زندگانی پر نشیب و فراز و خدمات ایشان باید به تفصیل صحبت شود. در اینجا به اختصار به دو ویژگی اشاره می‌شود.

در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ ایشان عملا مهمترین سخنگوی روحانیت و مرجعیت بود و این مهم را به شایستگی انجام داد. چه در دوران زعامت آیت‌الله العظمی بروجردی که مورد توجه و علاقه خاص ایشان بود، و چه پس از ایشان. و این خدمت بزرگ و بسیار حساسی بود. عموما مطالبات دینی و سیاسی روحانیت در آن دوران توسط ایشان و با بهترین و موثرترین روش بیان و پیگیری می‌شد. این روش آن مقدار «به‌روز» بود که عملا زبان مخالفینی که در پی انتقاد و بلکه توهین بودند، می‌بست. ایشان به‌ویژه در دهه ۱۳۳۰ یکی از مهمترین شخصیت‌هایی بود که در برابر اندیشه‌های چپ‌گرایانه مارکسیستی و حزب توده و نیز تشکیلات گسترده بهائیان ایستاد و از دیانت و اصالت‌های دینی دفاع کرد.

نکته دیگر به سبک خطابه بازمی‌گشت که به واقع ابتکاری و استثنائی بود. دوران ایشان دوران انتقال وعظ و خطابه از زمانه قدیم به زمانه جدید بود و عملا ایشان مهمترین خطیبی بود که توانست اصالت‌های قدیم را با ضرورت‌های جدید هماهنگ سازد. چه به‌لحاظ محتوای خطابه و چه به لحاظ شیوه بیان و چه به‌لحاظ حفاظت از اصالت‌های دیگری که وجود داشت و می‌بایست حفظ شود و ادامه یابد. از جمله آنها ذکر مصیبت در پایان سخنرانی بود که عمیقا بدان ملتزم بود. بدون شک ایشان در تمامی این موارد نقش بسیار تعیین کننده‌ای داشت.

[۳] چنانکه گفتیم مرحوم آقای تنکابنی از شاگردان مرحوم میرزا حبیب‌الله و مرحوم آخوند خراسانی بودند و تقریرات فقه و اصول ایشان را نوشته بودند. مدتی پیش یکی از مراکز تحقیقاتی در قم این تقریرات را جهت انتشار طلب کرد. در آن زمان از افراد مختلف موجود در خاندان پرسیدم و همه اظهار بی اطلاعی کردند. بالاخره مرحوم دکتر فلسفی که کوچکترین فرزند ذکور ایشان بود و به این دلیل، سالیان طولانی با پدر زندگی می‌کرد، گفتند این تقریرات در دو بقچه بوده است. سال‌ها پیش فردی به ایشان مراجعه می‌کند و تقریرات را جهت استنساخ برخی از مباحث می‌طلبد که مدتی بعد آن را تحویل دهد. او می‌گیرد و هیچگاه باز نمی‌گرداند. مرحوم دکتر فلسفی می‌گفت هیچگاه پدرم را تا به این حد ناراحت ندیده بودم. ناراحتی‌ای که تا ماه‌ها ادامه یافت و خاطره تلخش هیچگاه فراموش نشد.

[۴] آخرین باری که آیت‌الله تنکابنی به نجف مشرف می‌شوند حضرات آیات، اخوان انصاری از آیت‌الله حکیم می‌خواهند که به مناسبت ورود ایشان درس حوزه را تعطیل کنند. ایشان می‌گویند چنین کاری مرسوم نیست و حضرات در پاسخ می‌گویند ایشان آخرین شاگرد مرحوم میرزا حبیب‌الله رشتی است و مرحوم حکیم می‌گوید اگر چنین است، حق با شماست و دروس تعطیل می‌شود و علما به استقبال و دیدن ایشان می‌روند.

[۵] برادر بزرگ آیت‌الله شیخ محمدرضا تنکابنی، آیت‌الله حاج شیخ محمد حسین تنکابنی بودند. ایشان از علمای بنام تهران قدیم بودند. پدر این دو بزرگوار در جوانی درمی‌گذرد در حالی که دو فرزندشان دو ساله و چهار ساله بودند. مدتی بعد مادر نیز زندگی را بدرود می‌گوید و دو عمه  سرپرستی این دو برادر را به عهده می‌گیرند. معروف چنین است که هرزمان که ذکری از آنان می‌رفت، حلقه ای از اشک در چشمان مرحوم تنکابنی ظاهر می‌شد و مکرر می‌گفتند که عمه‌های ما در شالیزارها کار می کردند تا بتوانند مبلغی برای ما بفرستند و بتوانیم به درس ادامه دهیم. ایشان ابتدا به حوزه قزوین می‌روند و سپس به نجف. مرحوم دکتر فلسفی می‌گفت پدرم شب‌ها بسیار نماز می‌خواند. به ایشان گفتم چرا این مقدار نماز می‌خوانید و گفتند عمه‌های ما بر ما حق بزرگی دارند. برای آنها می‌خوانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا