گزارش نشست: بحران اوکراین؛ پیامدهای منطقه ای، عربستان و شیخ نشین ها

بحران اوکراین صرفاً جنگ بین روسیه و اوکراین نیست؛ بلکه رویارویی تمامعیاری بین روسیه و مجموعۀ غرب برای تسلط بر آیندۀ جهان است. تحریم روسیه، غرب را با مشکل انرژی روبهرو کرده و همین امر موجب ایجاد موقعیت جدیدی در کشورهای منطقۀ ما، بهویژه عربستان و شیخنشینها شد. این تغییر موقعیت نیز ناشی از بههمریختگی کنونیِ نظم جهانی است.
اگر بخواهیم این موضوع را بیطرفانه و علمی و دقیق بررسی کنیم، نخست باید این موضوع را روشن کنیم که اساساً «بحران اوکراین» چیست و چرا این اتفاق افتاد و عوامل مختلف مؤثر در آن، چه بوده و چه هست. در گام دوم باید بررسی کنیم که این بحران دارای چه «پیامدهای جهانی» است و در نهایت به «پیامدهای منطقهای» آن خواهیم پرداخت.
در گام نخست باید توجه داشت که این بحران صرفاً جنگ بین دو کشور روسیه و اوکراین نیست؛ اگرچه اختلافات بین این دو، سابقهای طولانی دارد و اصولاً «ناسیونالیسم اوکراینی» در مخالفت و تعارض با روسیه شکل گرفته است؛ جریانی که در دوران تزارها و در دوران شوروی و خصوصاً در دهۀ اولِ بعد از جنگ دوم جهانی به شدت ادامه داشت. چنانکه در خلال جنگ دوم و آمدن آلمانها به قلمرو شوروی هم حضوری پررنگ یافت؛ تا آنجا که به استقبال آلمانها رفتند و هموطنان یهودیشان را جهت اعدام، به نازیها معرفی کردند.
این نکته نیز حائز اهمیت است که اوکراین کشور پرجمعیتی است و حدود ۵۰ میلیون نفر جمعیت دارد و وسیعترین کشور اروپایی است. در حقیقت، این کشور را باید به دو بخش «شرقی» و «غربی» تقسیم کرد که این دو بخش، همواره در دهههای اخیر تحت تأثیر دو گرایش مختلف بودهاند. بخش شرقیِ اوکراین تمایل به روسیه داشته، ولی بخش غربی متمایل به اروپا و امریکا بوده است. در دهههای اخیر، این دو بخش با یکدیگر مشکلات زیادی داشتهاند.
ریشۀ این مشکلات به چگونگی شکلگیری تاریخ اوکراین، مخصوصاً از قرن شانزدهم میلادی به بعد بازمیگردد؛ بنابراین یک مسئله مهم در خصوص تاریخ اوکراین، واقعیتهای سیاسی ـ اجتماعی آن، خصوصاً پس از فروپاشی شوروی و استقلال، و تعارضات و اختلافات میان بخش غربی و شرقیِ آن است.
ناتو و حضور سنگین در اوکراین
نکتۀ دوم در این باره، حضور سنگین ناتو در سالیان اخیر در این کشور است. همانطور که میدانید، یکی از درخواستهای مهمّ اوکراین، پیوستن به اتحادیۀ اروپا و ناتو بوده و هست. این نشان میدهد که اوکراین هنوز جزء هیچکدام از اینها نیست؛ اما ناتو در اوکراین به دلایل مختلفی، از جمله تعارض با روسیه، نفوذ گستردهای داشته و دارد. به هر حال، گسترش حضور نظامی و تسلیحاتی ناتو در داخل اوکراین، مسئلهای بود که برای پوتین و روسیه قابل تحمل نبود. در این رابطه میتوان به سخنان پاپ در مصاحبهاش با روزنامۀ ایتالیایی «کوریره دلاسرا» اشاره کرد که گفته بود: ناتو در دروازههای روسیه پارس کرد و روسها که تمایلات امپراتورانه دارند، تحمل نکرده و به اوکراین حمله کردند. البته او بعد از این سخن، مورد اعتراض قرار گرفت و سخنش را تعدیل کرد و گفت: این حرفِ یکی از رؤسای کشورهایی است که ماهها قبل از جنگ اوکراین، این موضوع را بیان داشت و پیشبینی کرده بود که بالأخره جنگی درخواهد گرفت. این نکته را تقریباً سه هفته بعد از مصاحبۀ اول با مجلۀ «چیویلتا کاتّولیکا» بیان داشت و روزنامۀ ایتالیایی «استامپا» تمامی آن را منتشر ساخت.
پیامدهای سنگین جنگ روسیه و اوکراین و تبدیل آن به بحران جهانی
اما در خصوص پیامدهای این بحران باید به این نکتۀ مهم توجه کرد که تقریباً از جنگ جهانی دوم به بعد، هیچ جنگی و هیچ برخورد نظامیای این مقدار پیامدهای سنگین نداشته است؛ با وجود اینکه هنوز احتمالاً در ابتدای این بحران هستیم و فقط چهار ماه از آن میگذرد! از جنگ جهانی دوم به بعد، جنگهای زیادی در جهان رخ داده است؛ مانند جنگ کره که حدود دو میلیون کشته داشت و یا جنگ ویتنام، بحران کوبا، جنگ هند و پاکستان که به جدایی بنگلادش انجامید، جنگ اعراب و اسرائیل در سالهای ۱۹۶۷ و 1973 قرن گذشته و یا حتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. هر کدام از اینها جنگهای پُرپیامدی بودند و مشکلات زیادی را ایجاد کردند؛ اما هیچکدام از آنها به این اندازه، پیامدهای سنگین و با این کیفیت نداشتند.
دلیل این پیامدها به شرایطی بازمیگردد که دنیای ما در آن زیست میکند. یک عامل دیگر این است که این بحران در حساسترین نقطۀ اروپا اتفاق افتاد. اوکراین، حساسترین نقطهای است که عملاً روسها و مجموعۀ غرب در مقابل هم قرار گرفتند و اصولاً میتوانستند قرار بگیرند. نقاط و کشورهای دیگر چنین ظرفیت و خصوصیتی نداشتند. از همان روزهای نخست، جنگ بین دو کشور نبود؛ بلکه در حقیقت، جنگ میان روسیه و مجموعۀ غرب است که در کنار اوکراین ایستاده و آشکارا از او حمایت میکند. این جنگ اگر در نقطهای دیگر از جهان اتفاق افتاده بود، این مقدار اهمیت نداشت؛ یعنی غربیها را به این مقدار در کنار کشوری که مورد تعرض قرار گرفته بود، قرار نمیداد. بنابراین، موقعیت این جنگ به نوعی بود که عملاً همۀ غربیها را در مقابل کشوری که تجاوز کرده بود، قرار داد.
اما نکتۀ مهمتر این است که در طی این چند سال اخیر، تعداد قابل توجهی از سیاستسازان و تصمیمگیرندگان کلان بلوک غرب، کموبیش به این نتیجه رسیدند که تحولات در سطح جهانی در جهتی اتفاق میافتد که موجب کاهش نفوذ چندین قرنۀ غرب و تمدن غربی میشود. از نظر آنها علت اصلی این موقعیت، رشد غیر قابل انتظار چین و تا حدی کشورهای نوظهور دیگر است. کسی تصور نمیکرد که چین تا این اندازه رشد کند. رشد اقتصادی و تکنولوژیکی و از همه مهمتر، رشد در تکنولوژی و صنایع پیشرفته و حساس. در حقیقت، در این مدت چین نه تنها رشد کرد، بلکه عملاً مشغول اقدامات زیربنایی در کشورهایی شد که به طور سنتی متعلق به بلوک غرب یا استعمار غربی بودهاند؛ مانند پروژۀ «راه ابریشم» که پروژۀ فوقالعاده سنگینی است که مدخل آن زیربنایی و توسعهای است، اما نهایتِ آن تثبیت چین به عنوان یک قدرت جهانی خواهد بود.
روش چینیها برای نفوذ، به عکس عموم اروپاییها، از طریق ارائه خدمات زیربنایی و اقدامات توسعهای در کشورهای مختلف بود. مثلاً در چارچوب همان جادۀ ابریشم سعی کردند در نقاط مختلف با استفاده از همین اقدامات توسعهای، نفوذ خود را گسترش دهند؛ به نوعی که این نفوذ منجر به تحول اقتصادی در آن کشورها شود. برای مثال، در حال حاضر چین یک قدرت غیر قابل رقابت در افریقاست، به دلیل انعطاف زیاد و همچنین نقش فوقالعاده زیادی که در فعالیتهای زیربنایی در افریقا دارد؛ همچون ساختن جاده و بندر و فرودگاه و کارخانه و پروژههای کلان ساختمانی و حتی ساختن موزه. آنها مهمترین مسجد الجزایر در شهر الجزیره را با هزینهای بالغ بر یک میلیارد دلار ساختند که یکی از بزرگترین مساجد در جهان اسلام است.
جورج سورس در سخنرانیاش در داووس ۲۰۱۹ صریحاً گفت: اگر رشد چین به این کیفیتی که به پیش میرود، ادامه یابد، آمریکا و غرب سَروری تاریخیشان را از دست خواهند داد. ماکرون، رئیسجمهور فرانسه نیز در سخنرانی اخیرش در بین سفرای فرانسه گفت: رقبای ما به نوعی عمل میکنند که صحنه را از ما گرفتهاند و به سمتی پیش میرویم که دیگر حرف اول از آنِ ما نیست. اینچنین واقعیتهایی در چند سال اخیر وجود دارد.
در سالهای اخیر به دلایل مختلف، چین و روسیه به هم نزدیک شدند؛ از جمله به دلیل احساس تهدید مشترک و وجود منافع مشترک. این دو کشور هیچگاه رابطه صمیمانهای نداشتهاند و حتی در زمان سیطرۀ کمونیستها نیز با هم رقابت داشتند؛ اما شرایط جدید بینالمللی به نوعی شکل گرفته که باعث شده این دو به هم نزدیک شوند. در سالهای اخیر، موضوعات و چالشهای جهانی باعث نزدیکی این دو به هم شده است؛ مخصوصاً در سالهای اخیر و از همه بیشتر، جنگ روسیه با اوکراین. در خصوص نزدیکی و رابطۀ این دو کشور، این نکته را باید در نظر داشت که روسیه اگرچه مسلح به قدرت هستهای است، اما نمیتواند در حوزۀ اقتصادی و تکنولوژیهای پیشرفته، تهدیدی برای غرب باشد؛ اما در خصوص چین این نکته صادق نیست و چین برای آمریکا و غرب تهدید به حساب میآید.
نکتۀ دیگری که در خصوص چین وجود دارد، نوع رفتار این کشور در سطح جهان است. چین همواره تلاش کرده به صورت مستقیم وارد عرصههای تنشزا نشود و همواره خود را از تنشها و چالشهای بینالمللی دور کرده است؛ لذا کشورهای غربی هم نمیتوانند به طور مستقیم به چین ضربه بزنند. اما آنها تلاش دارند از طریق فشار به شرکای مهمّ چین همچون روسیه، به صورت غیرمستقیم موجب تضعیف چین شوند. بر این اساس میتوان گفت که یکی از اهداف اصلیِ هجمه علیه روسیه، به نوعی تضعیف چین است.
در واقع، این جنگ بیش از آنکه جنگ «امروز» باشد، جنگ برای تصاحب «آینده» است و اینکه این آینده از آنِ کدامین قطب باشد. در طی قرون اخیر، هیچگاه جنگی رخ نداده که هدفش برکناری غرب در سطح جهانی باشد و یا جایگاه و نقش او را در چنین سطحی به چالش بکشد؛ این نخستین بار است که چنین میشود. به همین دلیل است که این بحران، جریان بسیار پُرپیامدی است و میتوان گفت که حتی اگر این جنگ هماکنون متوقف شود ـ که البته اینطور نیست و ادامه پیدا میکند ـ باز هم تا مقدار زیادی روابط بینالملل و بسیاری از بخشهای سیاسی و امنیتی دنیا را به هم ریخته و ترکیب قدرت را در جهان عوض کرده است. این جنگ، به مراتب فراتر از جنگ روسیه و اوکراین است.
پیامدهای بحران اوکراین در منطقه ما
منظور از کشورهای منطقهای در اینجا، منطقۀ خاورمیانه، شمال افریقا و آسیای مرکزی است. این مجموعهای است که ما در آن زندگی میکنیم. البته در اینجا افغانستان، پاکستان و ترکیه هم هستند که هریک بحث مستقل خود را میخواهد و در این سه مورد صحبت نمیکنیم.
نکتهای که در خصوص این کشورها وجود دارد این است که این کشورها عملاً بخشی از جهان سوم هستند. به طور خلاصه، دو بخش مهمّ جهان سوم، یکی امریکای لاتین و یکی افریقای سیاه، در طی دو ـ سه دهۀ اخیر، عملاً به یک نوع ثبات اجتماعی و سیاسی دست یافتهاند و اوضاع به مراتب پایدارتر از گذشته است. مسئله در این کشورها این نیست که نظام حکومت دموکراتیک در آنها وجود ندارد؛ بلکه از نظر سیاسی و اجتماعی به نوعی «منطق انتقال قدرت» دست یافتهاند که موجب ثبات نسبی آنها شده است. اما در منطقۀ ما، یعنی در منطقۀ خاورمیانه و در بخش دیگر، هنوز منطق انتقال قدرت وجود ندارد. اوضاع اگرچه آرام است، اما بعضاً شکننده است.
یکی از دلایل ناآرامیهایی که در منطقۀ ما وجود دارد، مربوط میشود به دخالتهای بسیار فراوان قدرتهای غربی و مخصوصاً آمریکا؛ از انقلابهای مخملی که در این منطقه اتفاق افتاد گرفته تا دخالتهایی که در کشورهایی مانند سوریه، عراق، یمن، لیبی و حتی مصر انجام گرفت. هدف از این دخالتهای مداوم، تغییر رژیمهای کشورهای منطقه و یا همسو کردن حکومتها و رژیمهای حاکم در این کشورها با منافع و مصالح خودشان بود. البته به نظرم در حال حاضر آنها دیگر قادر به این دخالتها نیستند و این دو علت دارد؛ یکی اینکه شرایط این کشورها و منطقه فرق کرده است، و دیگر اینکه آنها قدرت یکهتازانۀ سابق را ندارند. مضافاً اینکه مجموعۀ بلوک شرق، که هماکنون در رأس آنها چین و روسیه هستند ـ که احتمالاً کشورهای دیگری هم بخواهند به آنها اضافه شوند ـ تمایلی به چنین اقداماتی ندارند. این یک رویکرد بسیار مهم است که مخصوصاً چینیها آن را دنبال میکردند. آنها در دو یا سه دهۀ اخیر، اصلاً کاری به این نداشتند که رژیم حاکم چه هست؛ آنها هر رژیمی را که حاکم بود، به رسمیت میشناختند و فعالیتهای زیربنایی خودشان را انجام میدادند. در واقع آنها کاری به مسائل ـ به اصطلاح ـ حقوق بشری که عموماً سیاسی است و موجب دخالت در کشورهای دیگر میشود، نداشتند؛ و یا آنکه به طور کلی، غربیان در برخورد با دیگر کشورهای در حال توسعه، یک سری دستورالعملهایی داشتند و دارند که به هر حال باید این دستورالعملها رعایت شود که عموماً مالی و توسعهای و اقتصادی و بعضاً اجتماعی بود. البته اینکه آیا این دستورالعملها خوب بوده یا بد، مسئله دیگری است؛ ولی شواهد نشان میدهد که عموماً این دستورالعملها با هدف سیاسی بوده است. چینیها و روسها در حال حاضر اصولاً در پی چنین مسائلی نیستند.
همسایگان جنوبی ایران و بحران اوکراین
در بحران اوکراین مسئله مهمی که برای همسایگان جنوبیِ ایران بسیار حائز اهمیت است، بحث محاصرۀ اقتصادی روسیه از طرف بلوک غرب است. محاصرۀ اقتصادی روسیه، دو پیامد اساسی دارد: نخست، مسئله انرژی یعنی نفت و گاز و دوم، گندم و مواد غذایی است؛ و مهمتر، مسئله انرژی است که مهمترین مشتریانش نیز اروپاییها هستند. اروپا به غیر از انگلستان، عمیقاً وابسته به گاز و نفت روسیه بود و زمانی که روسیه را تحریم میکنند، باید به فکر جایگزین باشند. در اینجاست که کشورهای عربِ خلیجفارس مطرح شدند. حتی کشوری مانند ونزوئلا نیز که سالهاست در تحریم همین بلوک غرب است، به یکباره مطرح میشود. از ایران نیز گاهی اوقات یاد میشود که نفت خود را از او تهیه کنند.
در رأس این کشورها، عربستان و امارات هستند. به هر حال، تحولات منطقهای باعث شده است که این دو کشور همسو و مشترک عمل کنند. البته قطر هم در این میان مطرح میشود؛ اما قطر از آنجا که در این تیم نیست و به صورت مستقل عمل میکند، باید به گونۀ دیگری مورد بررسی قرار گیرد. در چند ماه اخیر چند اتفاق افتاد که نشان میدهد چقدر غربیها نیازمند انرژی این دو کشور هستند. برای مثال، وقتی که امیر امارات از دنیا رفت، رؤسای قدرتهای غربی برای گفتن تسلیت مسابقه گذاشتند؛ ماکرون، جانسون و حتی بایدن که معاونش را فرستاد و علیرغم تمامی کدورتها، اردوغان نیز آمد! این هجمه برای درگذشت کسی که اساساً قدرتی نداشت و عملاً قدرت در دست برادرش، محمد بن زاید بود، به چه معناست؟ آن هم در کشوری مانند امارات که تا چندی پیش برای آن اهمیتی قائل نبودند. به نظر میرسد ریشۀ این ماجرا و این سبقت در تسلیت، به بحران اوکراین و نیاز آنها به انرژی این کشورها بازمیگردد. بدون تردید اگر این فوت قبل از جنگ اوکراین اتفاق افتاده بود، بسیار بعید بود اینطور عمل کنند.
نمونۀ دیگر آن، به خود عربستان و داستان «جمال خاشقچی» مربوط است. این داستان به نوعی بود که رژیم عربستان و مخصوصاً ولیعهد عربستان مورد نفرت و غضب افکار عمومی در سطح جهان قرار گرفت. حتی فردی مانند ترامپ که مایل نبود در این موضوعات دخالت کند و اساساً اینچنین موضوعاتی برای او اهمیت چندانی نداشت، ولی از ترس افکار عمومی، بیاعتنایی زیادی نسبت به عربستان و بنسلمان داشت؛ به نوعی که در کنفرانس جی ۲۰ که مدتی پس از حادثۀ قتل خاشقچی اتفاق افتاد، هیچکدام از رؤسای جمهور، او را تحویل نگرفتند، مگر پوتین که با همان سبک روسی او را صمیمانه تحویل گرفت. اما در حال حاضر، تمام آن جنایتها به یکباره فراموش شده است و کشورهای بلوک غرب در نزدیک شدن به عربستان مسابقه گذاشتهاند!
پختگی سیاسی عربستان و امارات در بحران اوکراین
این درست است که منشأ اولیۀ اینگونه رفتارها از طرف بلوک غرب، مسئله انرژی است، ولی شرایط جهانی به نوعی است که همسایگان جنوبی ما عملاً در موقعیت نفوذگذارتری قرار گرفتند. در مجموع، این واقعیتهای منطقهای و جهانی با موضوع انرژی شروع شد؛ ولی این منجر به ارتقای موقعیت سعودی و شیخنشینها شد. در واقع میتوان گفت این ارتقای موقعیت، باز هم تا حدودی مربوط به بههمریختگیِ نظام جهانی است.
نکتۀ دیگر اینکه، همسایگان جنوبی ما نسبت به قبل، به دلایل مختلف از بلوغ و پختگی سیاسی بیشتری برخوردارند؛ به همین دلیل علیرغم فشارهایی که به آنها آمد، حاضر نشدند روسیه را تحریم کنند. اصلاً پیش از این مرسوم نبود که این کشورها درخواستهای غربیها را قبول نکنند، اما در خصوص بحران اوکراین غربیها هرچه برای همراهی در تحریم روسیه تلاش کردند، نتوانستند این کشورها را با خود همراه کنند. این موضوع نشان میدهد که اینها به نوعی پختگی سیاسی رسیده و اعتمادبهنفسِ به مراتب بیشتری یافتهاند.
بدون شک، بحران اوکراین اینها را بسیار به پیش برد؛ هم به لحاظ اقتصادی و تجاری و هم آنان را در موقعیت بهترِ منطقهای و جهانی قرار خواهد داد. آنچنانکه آمار بیان میکند، عربستان در سالهای آینده با رشدی همانند رشد هند پیش خواهد رفت. اگر نکات یادشده پذیرفته شود، این به نفع و مصلحت ما و آیندۀ ماست که رابطۀ خود را با این کشورها، و البته بدون عجله و هیجانزدگی، تقویت کنیم. رابطۀ خوب و بدون تنش با این کشورها به نوعهای مختلف، هم به سیاست خارجی ما کمک میکند و هم به ثبات و استقرار داخلی ما که از بیان تفصیلی آن درمیگذریم.
8/4/1401 ـ محمد مسجدجامعی
[1]. «بحران اوکراین و پیامدهای منطقهای آن؛ عربستان و شیخنشینها» عنوان نشستی است که در تاریخ ۸/۴/۱۴۰۱ با سخنرانی حجتالاسلام دکتر محمد مسجدجامعی، در سالن صدر دانشگاه ادیان برگزار شد.