مقالات

عربستان جدید؟

از دهه هفتاد قرن گذشته بسیاری از رژیم‌های رادیکال و انقلابی محافظه‌کار و راستگرا شدند. کم و بیش برای نخستین بار است که نظامی عمیقاً محتاط و محافظه‌کار همچون عربستان افراطی می‌شود. اگر چه امارات هم چنین است. قطر از دیدگاهی دیگر این گونه است. اشغال کویت توسط عراق وضعیت این کشور را از درون دگرگون ساخت و دو کشور عمان و بحرین به دلیل پیشینه تاریخی و تمدنی اصولاً متفاوت با چهار کشور یاد شده هستند.

  • تحولات سالیان اخیر در عربستان به نظام حاکم بازمی‌گردد و که البته این جریان متن جامعه را نیز تحت تأثیر قرار داد. عوامل موثر در این تحولات فراوان و پیچیده هستند. برآیند مجموع آنها به صحنه آمدن نسل جدیدی از خاندان پرشمار سعودی و نخبگان قدرت بدست خارج از خاندان است. اینان بدون آنکه بر پدران خود بشورند، راه دیگری در پیش گرفته‌اند. ویژگی تربیتی و اخلاقی اعضای این خاندان به گونه‌ای است که به آنان اجازه می‌دهد تغییرات را در درون خود هضم کنند و به جریان‌های جدید اجازه دهند تا به صحنه آیند. نمونه خوب آن برکناری سعود و جانشینی فیصل در دهه شصت بود.
  • تحولات از نیمه دوم دهه اول قرن حاضر آغاز می‌شود و پس از انقلاب‌های عربی سرعت و شدت می‌یابد. این جریان حتی ملک عبدالله و اطرافیان محافظه‌کارش را هم تحت تأثیر قرار داد. از همان ایام زمینه برای چرخش بزرگ آماده گشت. در این میان افزایش نفوذ منطقه‌ای ایران مهمترین عامل بود. دقیقاً به همین علت نفوذ نهاد و افکار وهابی افزایش یافت. وهابیت بیان ناسیونالیستی عربستان است در چارچوب دینی آن و موثرترین عامل است برای مقابله همه جانبه با ایران. نتیجه نهایی ناسیونالیست‌تر شدن نخبگان گردید. البته در مفهوم ناسیونالیسم عربی جدید و نه ناسیونالیسم سنتی عربی – قبیله‌ای که تا آن زمان حاکمیت داشت.
  • مقدمات برای چرخش بزرگ پس از درگذشت عبدالله آماده شد. جانشینی سلمان خود نمودی از آن بود و عملاً قدرت در دست کسانی قرار گرفت که زمینه این دگرگونی را فراهم کرده بودند. این کسان جوانان و بعضاً غیر جوانان خاندان سعودی بودند و نیز نخبگان هم اندیش‌شان که قدرت اقتصادی و تاحدودی نهادهای سیاسی را در دست داشتند. اینان پس از آمدن سلمان کوشیدند حاکمیت را از عناصر قدیمی که عموماً محتاط بودند، تصفیه کنند.
  • مشکل بزرگ دولت و سیاست‌های اوباما بود. عربستان مجبور است برای اجرای منویّاتش، چه در داخل و چه در خارج با آمریکا هماهنگ باشد. سیاست انقباضی اوباما به ویژه در مورد خاورمیانه و در دوره دوم ریاست جمهوری، سعودی‌ها را نگران و نیز بلاتکلیف می‌گذاشت. مخصوصاً که اوباما مشکلات شیخ‌نشین‌ها را ناشی از ساختارهای سنتی و ناکارآمد و غیردموکراتیک آن می‌دانست و این عصبانیت بیشتر سعودیان را موجب می‌شد.
  • ترامپ به هنگام مبارزات انتخاباتی از اعراب و خاصه از عربستان مکرر انتقاد کرد و علی‌رغم حمایت‌های همه جانبه اعراب از کلینتون، او به پیروزی رسید. سه عامل مهم او را به سعودیان نزدیک ساخت.

الف- ترامپ تاجر است و به سیاست خارجی عمدتاً از این زاویه می‌نگرد. سعودیان این را دریافتند و حتی بیش از ظرفیت خود به او وعده دادند. هم در تجارت خصوصیش و هم در قراردادهایشان با دولت آمریکا.

ب- سعودیان مدتها است که ایران را مهمترین دشمن خود و اعراب می‌دانند و معرفی می‌کنند. ترامپ به دلایل مختلف و نیز آنچه خود رفتار تحقیر کننده ایرانیان نسبت به آمریکایی‌ها می‌دانست، نسبت به ما موضعی منفی داشت. او بارها به اسارت گرفتن ملوانان و نمایش فیلم گریه آنان را یادآور شد. این مسئله این دو را نزدیک می‌ساخت.

ج- ترامپ متعلق به کلیسای «پرزبترین» است. اگرچه کشیش کلیسایی که خود را بدان منتسب می‌دانست گفته بود که او به شرکت در کلیسا چندان متعهّد نیست، علیرغم این همه او از جمله مسیحیانی است که به ضرورت تجمع یهودیان در فلسطین به عنوان مقدمه ظهور عیسی مسیح (ع)، سخت معتقد است و لذا گرایشی عمیقاً دینی و عاطفی نسبت به اسرائیل دارد. این نکات از سخنان او و یادداشت هایش و حتی احساسات وی در سفر اخیرش به این کشور به خوبی برمی‌آید.

  • نزدیکی عربستان و امارات به اسرائیل پس از تحولاتی را که ذکرشان گذشت وارد مرحله کاملاً جدیدی شد که آغازش به زمان اوباما بازمی‌گردد. آمدن ترامپ نقطه عطف بود. چرا که عوامل یاد شده اولاً ترامپ را نسبت به آنان خوشبین می‌ساخت و ثانیاً او دریافت برای کمک به اسرائیل اینان می‌توانند بهترین وسیله باشند. این مجموعه در حال حاضر عمیقاً هماهنگ عمل می‌کنند.
  • تحولات بی‌سابقه‌ای را که هم اکنون شاهد هستیم تا حدود زیادی تحقق برنامه‌هایی است که از قبل تدوین شده و پس از سفر منطقه‌ای ترامپ به سرعت در حال اجرا است. اگرچه ضرورتاً به این معنی نیست که آنچه اتفاق می‌افتد با مشارکت هر سه طرف طراحی شده است. مسئله اصلی هماهنگی و تأیید متقابل است. جالب این است که پس از تعیین پسر سلمان به عنوان ولیعهد ترامپ تلفنی به وی تبریک گفت و مطبوعات اسرائیل از آن به گرمی استقبال کردند و آن را گشایشی جدید دانستند.
  • موضوع اصلی در این میان صلح فلسطینی‌ها و اسرائیل است که ترامپ و همکارانش هم اکنون آن را در اولویت قرار داده‌اند و اصولاً بخش مهمی از اهمیت سعودیان برای آنان به همین علت است. تجربه صلح مذکور بارها تکرار شده و مهمترینش به نیمه اول دهه نود و ابتکار اسلو و مادرید بازمی‌گردد که علی‌رغم فراهم بودن تمامی مقدمات به شکست انجامید. صرف نظر از واقعیت‌های دردناک جانب فلسطینی غرور و زیاده‌خواهی دولت اسرائیل به گونه‌ای است که عملاً به هیچ نوع سازشی تن در نمی‌دهد و تنها بدان تظاهر می‌کند. این ضرورتی تبلیغاتی است و برای خریدن زمان جهت توسعه هر چه بیشتر شهرک‌های جدید در مناطق اشغالی. این صلح غیر ممکن است و عربستان با مشکلات فراوانی مواجه خواهد شد.
  • احتمالاً سلمان جهت تحکیم موقعیت فرزندش یا از قدرت کناره‌گیری کند و یا آن را به محمد واگذارد آن گونه که فهد به عبدالله واگذاشت. بهرحال با عربستان جدیدی مواجه هستیم.

این عربستان ترکیب عجیب و نامنسجمی است. ویژگی مهم آن عجول و عصبی بودن، عدم درک موقعیت و ظرفیت واقعی، اعم از خارجی و داخلی، و تمایل به حل مسائل با استفاده از صرف قدرت، اعم از نظامی و سیاسی و رسانه‌ای و دینی، است. با عقلانیتی بدویانه و قبیله‌ای خواهان اداره کشور در زمانی است که به کلی در تعارض با این عقلانیت است.

  • نمونه چنین جریانی تحریم قطر و جنگ یمن است. آنان پیوسته می‌گفتند شورای همکاری موفق‌ترین و منسجم‌ترین مجموعه در تمامی جهان عرب است، اما به ناگهان عضوی از خود را و علیرغم عدم موافقت دو عضو دیگر، تحریم کردند به این دلیل که آنها پشتیبان تروریسم هستند. اگرچه قطر چنین بود و هست، اما مهمترین حامیان فکری و دینی و مالی و تسلیحاتی این گروه‌ها خود عربستان است و یا آنکه کوشیدند با «بدویّتی فانتومیزه» مسئله یمن به سود خود حل کنند که به واقع در بن‌بست قرار گرفته‌اند.
  • در طی سالهای اخیر و تا قبل از تحریم نظر عربستان در افکار عمومی اعراب سنی جایگاه مناسبی داشت. کیفیت تعامل او با قطر آن جایگاه را به ضد خود تبدیل کرد و اقدامات بعدی او این جریان را تشدید خواهد کرد. این بدین معنی است که اولاً ارزیابی درستی از موقعیت خود ندارند و ثانیاً درنمی‌یابند که در حال حاضر جهت حلّ مشکلات در آخرین مرحله می‌باید از «قدرت سخت» بهره جست و نه در نخستین مرحله. گویی هیچ اعتقادی به مذاکره و روش‌های دیپلماتیک حداقل در آنجا که به منطقه مربوط می‌شود، ندارند.

۱/۴/۹۶ محمد مسجد جامعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا