مطالعات مذهبیمطالعات منطقه ایمقالات

تقابل علما با کمونیسم در ایران

جایگاه و قدرت نفوذگذاری شخصیت های دینی متناسب است با ساختارهایی که آن دین در تاریخ و جامعه معتقدانش ایجاد کرده است و این به نوبه خود مرتبط است با ویژگی های درونی هر دین. البته در طی دهه‌های اخیر و خاصه پس از پایان جنگ سرد عوامل دیگری نیز در این جریان دخالت داشته است. بدین معنی که شرائط به‌گونه‌ای درآمد که شخصیت‌های دینی را در موقعیتی تأثیرگذار و بعضاً بسیار تأثیرگذار قرار داد و این متفاوت بود با آنچه مورد اشارت قرار گرفت.

افکار عمومی در طی سالیان یاد شده عملاً‌ دریافت و بلکه قانع شد که بخشی از مشکلات پیچیده دوران ما می‌تواند با کمک گرفتن از شخصیت‌ها و نهادهای دینی حل شود و یا لااقل ازشدت آن کاسته شود. دقیقاً به همین علت است که شاهد افزایش حضور شخصیت‌های دینی به مراتب بیش از این شخصیت‌های دیگر در صحنه‌های اجتماعی و سیاسی هستیم و اصولاً روی‌آوری به موضوع «دیالوگ دینی» یکی از نتایج همین جریان است. ابتکاری که اگر به درستی هدایت و مدیریت شود، می‌تواند در ایجاد صلح و ثبات بسیار مؤثر واقع گردد.

در اینجا می‌کوشم با اختصار کامل درباره تجربه کشورم در این زمینه نکاتی را یادآور شوم.

پیوسته در تاریخ و جامعه ایران نهادها و شخصیت‌های دینی، چه در دوران اسلامی و چه قبل از آن، نفوذ فراوانی داشته‌اند و این عمدتاً به دلیل ساختار درونی این دو دین بوده است.

تاریخ مکتوب ایران به دوران مادها و هخامنشیان بازمی‌گردد که از حدود هفت قرن قبل از میلاد مسیح آغاز می‌شود. آثار باقیمانده از امپراطوری هخامنشیان و به ویژه از دوران امپراطوری ساسانیان به خوبی نفوذ نهادهای دینی را در جامعه و سیاست آن روز نشان می‌دهد.

سنگ‌تراشیِ بزرگی وجود دارد که در آن اردشیر بابکان، موسس سلسله ساسانیان، و اهورامزدا، خدای بزرگ زردتشت، بر دو اسب تنومند و نیرومند سوار هستند و این دو اسب در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند، به گونه‌ای که سر آنان مماس بر یکدیگر است. در این تصویر اهورامزدا در حال اعطای حلقه سلطنت به اردشیر است. این بدین معنی است که سلطنت عطیه‌ای الهی است که توسط خداوند به اردشیر و به جانشینانش عطا شده است.

چنین نمونه‌هایی را در آثار باقیمانده از گذشته فراوان می‌توان به‌دست داد و صرف‌نظر از این مجموعه‌های به‌یادگار مانده از گذشته، چه در منابع ایرانی و چه در منابع یونانی و لاتینی و ارمنی این نکته که دین و نمادها و نهادهای دینی در ایران قبل از اسلام دارای اهمیت و نقش فراوانی بوده‌اد، به وفور آمده است.

با توجه به ساختار فقهی و کلامی اسلام، نفوذ دین در تاریخ و فرهنگ و جامعه ایران پس از اسلام نیز بسیار تعیین کننده بود. این جریان تا دوران جدید ادامه یافت. حال مسئله این است که نهادها و شخصیت‌های دینی از قرن نوزدهم به بعد که جهان ما با پدیده استعمار اروپایی مواجه شد، چه واکنش‌هایی داشته است؟

واقعیت این است که ایران از معدود کشورهایی است که هیچگاه تحت استعمار قرار نگرفت، اگرچه کشورهای استعمارگر خاصه از قرن نوزدهم به بعد در این کشور نفوذ مخربی داشته‌اند که عمدتاً به روسیه تزاری و انگلستان مربوط می‌شود و در هر دو مورد واقعیت‌های دینی در برابر دست‌اندازی‌ و نفوذ آنها واکنش نشان می‌داده‌اند. اما نکته دیگری هم وجود دارد و آن اینکه نهاد دینی در ایران در مقاطع تاریخی فراوانی بر علیه ظلم و استبداد نظام حاکم، مقاومت می‌کرده و می‌ایستاده است. برای نمونه انقلاب مشروطه در ایران عملاً واکنش موسسات و شخصیت‌های دینی است علیه ظلم و فساد و استبداد طبقات حاکم و اینکه می‌باید قدرت و اختیارات آنان محدود شود. میزان این محدودیت را باید قانون بیان کند و اینکه بخشی از قدرت می‌باید در اختیار پارلمان منتخب از جانب مردم قرار گیرد و مجلس به جز وظیفه قانون‌گذاری می‌باید بر تمشیت امور و مدیریت آن، نظارت کند و مانع از ظلم و اجحاف شود. اندیشه این انقلاب عمدتاً توسط عالمان دینی مطرح شد و هم آنان بودند که با پشتیبانی خود آن را به ثمر رسانیدند. این یکی از ویژگی‌های استثنایی جامعه و تاریخ ایران است و آن اینکه عالمان دینی نسبت به ظلم و استبداد طبقات حاکم تفاوت نبوده و در موارد مختلفی در برابر آنها می‌ایستاده‌اند.

ایران در قرن نوزدهم تاریخ بسیار تلخی را تجربه کرد و در کمتر مقطعی از تاریخ گذشته داستان این چنین بوده است. علت اصلی دست‌اندازی روسیه تزاری و انگلستان در امور داخلی ایران بود. بخشی از این دست‌اندازی‌ها به دلیل رقابت بین این دو در مورد هند، همسایه شرقی ایران، بود. روس‌ها مایل بودند به هند نزدیک شوند و انگلیس‌ها خواهان دور نگاه داشتن آنان از اطراف و حاشیه‌های هند بودند.

به‌هرحال منافع و مصالح آنان در داخل ایران و نیز مسائل دیگری همچون مصون‌سازی هند از هر نوع دست‌اندازی و برنامه و سیاست نفوذ در خلیج فارس که در نهایت به تسلط کامل انگلستان انجامید، موجب حضور استعماری آنان شد. یکی از نتایج این حضور جدا شدن بخش‌های مهمی از قلمرو شمالی ایران در قفقاز و آسیای مرکزی و نیز در مرزهای شرقی گردید. این جداسازی‌ها و نیز تهدیدهای داخلی دیگر، اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به واکنش‌های فراوان و متنوع شخصیت‌های دینی انجامید.

نخستین واکنش به جنگ نخست ایران و روسیه – ۱۸۰ – که موجب جدایی بخش‌های مهمی از قلمرو ایران در منطقه قفقاز شد، بازمی‌گردد. از این پس واکنش‌ها عمدتاً در قبال تهدیدهای نظامی و سیاسی و نیز اقتصادی و فرهنگی آنان بود. چنانکه گفتیم ایران در چارچوب مرزهای کنونیش هیچگاه به استعمار کشوری درنیامد، امّا موارد فراوانی وجود داشت که فرهنگ و هویت ملی مورد هجوم قرار می‌گرفت.

مهمترین و مؤثرترین عامل مقاومت‌کننده در این میان دین و شخصیت‌های دینی بودند. چرا که حکومت مرکزی ضعیف‌تر از آن بود که بتواند مستقلاً مقاومت کند. هدف این بود که از استقلال سیاسی و فرهنگی ایران دفاع شود. این مقاومت‌ها عموماً آرام و غیرخشونت‌آمیز بود. هدف روشنگری و هشداردهندگی و بیان ویژگی‌های دینی و هویتی بود و اینکه چه خطرهایی جامعه و هویت او را تهدید می‌کند. بخش مهمی از اقدامات آنان پاسخ به شبهات و سم‌پاشی‌هایی بود که توسط قدرت‌های استعماری و وابستگان‌شان به جامعه القاء می‌شد و هدف نهایی تضعیف غرور و هویت ملی و ایجاد وابستگی فکری و اقتصادی بود.

یکی از آخرین نمونه‌ها مقاومت سرسختانه دینی بود در برابر مارکسیسم، هم به لحاظ فکری و فلسفی و هم به لحاظ سیاسی و اجتماعی. پس از خروج رضاشاه از ایران، ۱۹۴۳، کشور در خلأ قدرت قرار گرفت. عملاً حکومت مرکزی فاقد قدرت و امکانات لازم برای اعمال قدرت بود؛ مخصوصاً که متفقین به ایران وارد شدند، از شوروی گرفته تا انگلستان و امریکا. سربازان آنان در تمامی کشور و حتی در تهران وجود داشتند و ایران به مهمترین راه ارتباطی جهت رساندن اسلحه به شوروی، تبدیل شد. شوروی در آن ایام شرائط سختی را می‌گذرانید و اگر کمک تسلیحاتی متفقین نبود، نمی‌توانست در برابر آلمان‌ها مقاومت کند و عمده این کمک‌ها از طریق ایران صورت می‌گرفت.

شرائط اجتماعی وخیم و بلکه بسیار وخیم، فقر و گرسنگی و شیوع بیماری‌های مختلف، خلأ قدرت، رها شدن از دیکتاتوری خشن بیست ساله، حضور شوروی‌ها و فعالیت‌های تبلیغاتی‌شان، جاذبه افکار سوسیالیستی و کمونیستی در آن مقطع زمانی موجب شد که بخش قابل توجهی از جوانان به این اندیشه گرایش یابند و در مدت کوتاهی یکی از نیرومندتر و منظم‌ترین احزاب مجموع تاریخ ایران، یعنی حزب توده، به سرعت شکل گرفت و در بخش‌های مختلف اجتماعی و رسانه‌ای و حتی در بدنه سیاسی و مدیریتی و نظامی نفوذ یافت که بدون شک کمک‌های مالی و تشکیلاتی و تبلیغاتی شوروی‌ها را در این میان نقشی بزرگ بود، چرا که سربازان شوروی در تمامی نقاط شمالی ایران و حتی در تهران نیز حضور داشتند و حتی می‌توان گفت این نواحی را اشغال کرده بودند.

در این اثنا جنگ به پایان رسید و مدتی بعد انگلیس‌ها و امریکایی‌ها کشور را ترک کردند. امّا نیروهای شوروی باقی ماندند و علیرغم درخواست‌های مکرر حکومت مرکزی به اشغال ادامه دادند و مهمتر آنکه در آذربایجان و با مرکزیت تبریز حکومتی خودمختار تشکیل دادند که عملاً‌ کمونیست بود و دست‌نشانده شوروی. کم‌وبیش چنین حالتی در بخش کردستان هم وجود داشت.

حکومت مرکزی به مراتب ضعیف‌تر از آن بود که بتواند شوروی‌ها را اخراج کند و وابستگانشان را براندازد. مخصوصاً که آنان در طبقات جوان در سراسر کشور طرفدارانی داشتند. در صحنه عملاً آنچه وجود داشت و مقاومت می‌کرد، دین و نهادهای دینی بود. هم به لحاظ اجتماعی و سیاسی و هم به لحاظ فکری و اعتقادی.

با توجه به غنای اندیشه فلسفی در ایران کتاب‌ها و مقالات فراوانی در نقد و ردّ نظریه‌های ماتریالیستی و کمونیستی نوشته شد و بسیاری از خطبا و سخنوران در خطابه‌های خود به این مسائل می‌پرداختند و می‌توان گفت غنای فلسفی این نقدها از عموم نقدهایی که توسط دیگر مسلمانان نوشته می‌شد، به مراتب عمیق‌تر و قانع‌کننده‌تر بود. این اقدام بسیار مؤثر افتاد و بسیاری از کسانی که به دلیل درست بودن و به تعبیر مارکسیست‌ها «علمی بودن» بدین مکتب گرایش یافته بودند، متنبّه شده و از آن روی گردانیدند.

بسیاری از این نقدها توسط عالمان طراز اول ایران نوشته شد که عمدتاً در ردّ نظریه‌های ماتریالیستی و فلسفه و دیالکتیکی بود. ویژگی مهم مارکسیسم در آن دوران در ذهن و فکر ایرانیان خصوصیت ماتریالیستی و ضد دینی او بود و لذا نقدها بیشتر به این موضوع می‌پرداخت. استحکام این نقدها مؤثرترین عامل در رویگردانی کسانی شد که مارکسیسم را مهمترین دستاورد اندیشه بشری می‌دانستند.

در اینجا می‌باید به مسئله دیگری نیز اشارت رود و آن اینکه تشیع در ایران ساختارهای اجتماعی – دینی فراوان و گسترده‌ای را در طول تاریخ ایجاد کرده است که در سراسر کشور حضوری فعال دارد. به دلیل نفوذ و قدرت این ساختارها عملاً‌ تمامی حرکت‌های اجتماعی از طریق همین ساختارها است که تجلّی می‌یابد. مضافاً خطباء و مبلغان دینی، اعم از زن و یا مرد، با کمک همین نهادها و ساختارها است که می‌توانند با مردم تماس داشته و با آنان صحبت کنند. بدون یاری جستن از این نهادها روشنگری‌های یاد شده اصولاً ممکن نبود. مردم می‌باید در نقاطی جمع شوند تا بتوان برای آنان مسائل را توضیح داد و پیوسته این گردهم‌آیی‌ها در درون همین نهادها که در عین حال مردمی هم بودند، انجام می‌شد. نهادهایی که توسط خود مردم ساخته و اداره می‌شدند.

در کنار این همه می‌باید از مقاومت منفی توده مردم، اعم از شهری و روستایی، نسبت به اشغال شوروی و دست‌نشاندگانش در آذربایجان و کردستان نام برد که همگی توسط نهادها و شخصیت‌های دینی سازمان می‌یافت و انجام می‌شد. این در نهایت به خروج شوروی‌ها و سقوط سریع و کم‌وبیش بدون خونریزی دست‌نشاندگانش منجر گردید.

شوروی‌ها به هیچ عنوان حاضر به ترک خاک ایران نبودند. اقدامات دولت مرکزی و حامیان و متحدانش چندان مؤثر واقع نشد. آنها مایل بودند تجربه اروپای شرقی را در مورد ایران تکرار کنند، خصوصاً که هم‌مرز با او بودند و از دوران تزارها یکی از رؤیاهای روس‌ها رسیدن به آب‌های گرم بود و ایران بهترین کشوری بود که آنان را به آب‌های گرم می‌رسانید.

این یکی از مهمترین و در عین حال غیرخشونت‌آمیزترین مقاومت‌ها در برابر اشغال خارجی و مزدوران داخلی او و به طور کلی نفوذ اندیشه مارکسیستی است. به احتمال فراوان شرائط ایران آن روز به مراتب سخت‌تر از شرائطی بود که توسط شوروی‌ها و طرفدارانشان و اندیشه‌های کمونیستی در اروپای شرقی ایجاد شده بود، اما در عین حال این مقاومت با موفقیت کامل و با کمترین عوارض جانبی سرانجام یافت.

چنانکه گفتیم نمونه یاد شده یکی از مظاهر مقاومت دین و نهادهای دینی در جریان مقابله با استعمار و عوامل دیگری بود که هویت ملی و استقلال فرهنگی را تهدید می‌کرد. در ایران دو قرن اخیر جریان‌های فکری و اجتماعی و سیاسی فراوانی وجود داشته که به علل مختلفی هویت و استقلال او را تهدید می‌کرده است و عملاً دین و شخصیت‌های دینی بوده‌اند که در برابر این تهدیدها می‌ایستاده‌اند و عملاً از طریق توضیح و روشنگری و عدم توسل به خشونت.

چنانکه قبلاً هم گفته شد بخش مهمی از این موفقیت به دلیل ساختارها و نهادها و مؤسساتی است که اسلام و تشیّع در جامعه و تاریخ ایران ایجاد کرده‌اند. به عبارت دیگر اگرچه اقدامات و ابتکارات و فعالیت‌های شخصیت‌های دینی در مقاطع مختلف تاریخ معاصر که بعضاً بسیار خطرناک بوده است، سهمی در صیانت از استقلال و هویت ملی داشته، اما سهم بیشتر از آنِ آن میراث تاریخی و فرهنگی است. توفیق نهایی نتیجه همکاری و هم‌افزایی این دو است. بدین علت کسانی از شخصیت‌های دینی موفق‌تر بوده‌اند که آن میراث را بهتر شناخته و می‌توانسته‌اند به خوبی از آن در جهت اهداف موردنظر استفاده کنند.

با توجه به این نکته باید گفت اگرچه مطالعه اقدامات شخصیت‌های دینی در ایران معاصر می‌تواند برای علاقمندان مفید و بلکه بسیار مفید باشد، امّا این در صورتی است که به ویژگی‌هایی که تشیع در درون جامعه و تاریخ و بلکه در روح و ذهن و هدف تک‌تک افراد ایرانی ایجاد کرده است، توجه شود.

۱/۱۱/۹۷ – محمد مسجدجامعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا