سیاست و فرهنگمطالعات منطقه ایمقالات

پدیده ناصریسم

تحولات اجتماعی در سه کشور امارات قطر و عمان با تأخیر فراوان رخ داد و مهم‌تر آنکه این تحولات زمانی آغازیدن گرفت که سه کشور دیگر مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته بودند تجربه آنان در این مورد و ویژگی‌های امارات و قطر و عمان که دیرتر به ثروت نفتی دست یافتند موجب شد که از اواخر دهه ۶۰ این مجموعه شش‌گانه مشمول تحولات کم‌وبیش اجتماعی یکسانی باشند که ذیلاً بدان خواهیم پرداخت.

قبل از ورود به بحث لازم است به نکته‌ای اشارت رود. چنان‌که گفته شد، تجربه این شش کشور تا قبل از سال‌های نخستین دهه ۷۰ متفاوت بود. این تفاوت عمدتاً به وضعیت اجتماعی آنان ورود متفاوتشان به تاریخ جدید و تفاوت دستیابی‌شان به ثروت نفتی راجع می‌شد؛ اما بااین‌همه از نیمه دوم دهه ۵۰ و به‌ویژه پس از ملی شدن کانال سوئز در ۱۹۵۶ و جنگ مصر و سه کشور اسرائیل و انگلیس و فرانسه، کل منطقه تحت تأثیر هیجانات برانگیخته‌شده توسط ناصر و طرفدارانش قرار گرفت. این نخستین تجربه جدی آن‌ها بود که همگی را تحت تأثیر قرار داد.

ویژگی‌های مهمی در این تجربه وجود داشت که تأثیر آن را افزون می‌کرد و برای دریافت آن می‌بایست «ناصریسم» نیمه دوم دهه ۵۰ بازشناخته شود این جریان ازنظر هوادارانش موجی ضد استعماری و ضد اسرائیلی بود؛ اسرائیل در مفهوم دهه ۵۰ آن یعنی کشوری که سرزمین‌های عربی را اشغال کرده بود ناصریسم در اوج هیجانات استقلال‌طلبانه و ضد استعماری کشورهای جهان سوم مطرح شد و درنتیجه برای مصر به‌عنوان مرکز جهان عرب و خود جهان عرب، افتخار و عزت آفریده بود.

اما این موج خصوصیات دیگری هم داشت. موجی بود ضد ارتجاعی و ضد وابستگان به امپریالیست‌های استعمارگر و در رأس آن‌ها انگلیس و آمریکا و نیز موجی بود ناسیونالیستی اما ناسیونالیسم در چارچوب امت عربی که خواهان وحدت اعراب و رهاسازی آنان از قیدوبند استعمار و عقب‌ماندگی بود و اصولاً وحدت اعراب را در پرتو مبارزه مشترک آن‌ها با استعمار و مظاهر عقب‌ماندگی و سنت‌گرایی مرتجعانه میسّر می‌دانست. مضافاً که آنان خواهان براندازی رژیم‌های پادشاهی و حکومت‌هایی بودند که براساس سنت‌های قبیله‌ای رهبران و مقامات خود را برمی‌گزیدند البته این موج به دلایلی ویژگی سوسیالیستی هم یافته بود و شرط وفاداری به ناسیونالیسم عربی را ترقی‌خواهی و سوسیالیست بودن می‌انگاشت.

این ابعاد و مفاهیم موجب می‌شد که طبیعت هیجانات نیرومند برخاسته از داستان ملی شدن کانال سوئز در تعارض با حاکمان و سیاست‌های آنان و پشتوانه‌های اجتماعی و سنتی آن قرار گیرد و تهدیدکننده‌تر این بود که در درون این کشورها و به دلایل مختلف کسان و گروه‌هایی بودند که عمیقاً تحت تأثیر موج جدید قرار گرفته و به خدمت آن درآمده بودند؛ و عده بیشتری بودند که با علاقه‌مندی بدان گوش فرا می‌دادند اگرچه مانند گروه اول به خدمت آن درنیامده بودند.

این داستان کم‌وبیش در تمامی کشورهای شش‌گانه وجود داشت و موجب شد تا ثبات اجتماعی و سیاسی سنتی آنان شکسته شود. اوج این ناآرامی‌ها در سعودی و بحرین بود که رژیم‌هایشان را به واکنشی سخت واداشت.

در نیمه اول دهه ۶۰ شاهد حوادثی هستیم که تأثیرگذاری ناصریسم را تا حدودی مهار کرد. لشکرکشی مصر به یمن و درگیری مستقیم و غیرمستقیمش با سعودی و نیز ادعای مالکیت کویت توسط عبدالکریم قاسم. اگرچه ادعای قاسم ارتباطی با ناصریسم و هوادارانش نداشت، اما کویتی‌ها و دیگر شیخ‌نشین‌ها احساس کردند که مصر آن ایام آن‌چنان‌که لازمه تعهد عربی آنان بود در کنار کویت قرار نگرفت.

به‌جز عامل فوق، واقعیت این است که عموم این رژیم‌ها کوشیدند از طریق فعال کردن رابطه با مصر، خود را از پیامدهای به‌ویژه تبلیغاتی رادیو قاهره و هوادارانش، مصون نگاه دارند و این سیاستی موفق بود، مخصوصاً که مصریان نیز بدان مایل بودند. در طی همین دوران است که جمع کثیری از مصریان برای کار به این مناطق سرازیر شدند. ضمن آنکه رابطه سیاسی فعال آن‌ها و مصر این نیروی کار را مهار و نظارت می‌کرد تا سخنی برخلاف رژیم‌های حاکم نگویند روش آنان بسیار متفاوت از معلمانی بود که در دهه‌های قبل از مصر به این کشورها آمده بودند.

نکته دیگر آنکه این منطقه در دهه‌های ۵۰ و ۶۰ شاهد رگه‌هایی از گرایش به کمونیسم بود که بعضاً شدت می‌یافت. در آن ایام عمدتاً کشور بحرین و سعودی تحت تأثیر این جریان‌ها قرار داشتند و علت، ظلم و تبعیض حاکم بر این دو کشور بود. ازآنجاکه ناسیونالیسم عربی آن دوران خود صبغه‌ای ضد استعماری و سوسیالیستی و عدالت‌طلبانه داشت لذا به‌طور طبیعی از جاذبه اندیشه‌های کمونیستی می‌کاست و کسانی را که چنین می‌اندیشیدند تا حدودی به خود جلب می‌کرد و مهم‌تر آنکه امکان مانور طرفداران کمونیسم را می‌گرفت؛ چراکه ناسیونالیسم عربی مشتمل بر همه خواسته‌های آنان بود که درعین‌حال به میراث و آرمان عربی هم وفادار بود طبیعی بود در این شرایط به طرفداران کمونیسم با دیده شک و تردید نگریسته شود.

از این گذشته رابطه خوب سیاسی بین این کشورها و مصر، طرفداران ناسیونالیسم عربی را در هر دو طرف قانع می‌کرد. در کشورهای مصر و سوریه و متحدان آن‌ها دیگر صریحاً از این کشورها انتقاد نمی‌شد و افکار عمومی را علیه آنان کمتر برمی‌انگیختند و از طرف دیگر هواداران داخلی ناسیونالیسم عربی به دلیل این رابطه خوب چندان مایل نبودند ناآرامی ایجاد کنند؛ و البته حضور و خط‌مشی آن‌ها کمونیست‌ها را هم خلع سلاح می‌کرد.

این دو موجب شد تا حد زیادی شکنندگی و بی‌ثباتی این کشورها در سال‌های دهه ۶۰ مهار شود. نقطه عطف در این میان جنگ ۱۹۶۷ و شکست سنگین و غیرقابل‌انتظار اعراب و خصوصاً مصر بود. این مسئله تأثیری شگرف بر اوضاع شیخ‌نشین‌ها به‌ویژه در آنجا که به ثبات اجتماعی و سیاسی آن‌ها مربوط می‌شود بر جای گذاشت که بدان می‌پردازیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا