گزارش جلسه رونمایی کتاب « افغانستان و طالبان جدید»

جلسه رونمایی کتاب تازه منتشر شده از جناب دکتر محمد مسجدجامعی با عنوان «افغانستان و طالبان جدید» در تاریخ 1402/03/17 دانشگاه ادیان برگزار شد. متن سخنرانی اساتید در رابطه با کتاب و موضوعات مهم روز افغانستان در ذیل آمده است.
سخنرانی دکتر عبدالقیوم سجادی:
- قبل از اینکه من بحثی را که در نظر دارم مطرح کنم خوب است یک نکتهای مقدماتی را اشاره بکنم و آن اینکه کار جناب آقای دکتر مسجدجامعی کار ارزشمند و ابتکار بدیعی است که کمتر ما شاهد چنین کارها در جمهوری اسلامی ایران هستیم. نوعا در ارتباط با مسائل افغانستان و کشورهای منطقه یا فرامنطقه دوستانی که در سمتهای رسمی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران کار میکنند ممکن است علاقمندیهایی داشته باشند برای ورود به این مباحث اما کمتر در فضای علمی و آکادمیک اندیشمندان و صاحبنظران اهل قلم علاقه میگیرند که نسبت به این گونه مباحث قلم بزنند.
- افغانستان همان طوری که آقای دکتر در کتابشان اشاره کردند هم به لحاظ ژئوپلیتیک منطقه، منطقه آسیای میانه و خاورمیانه و هم به لحاظ وضعیت و جایگاه ژئوکالچری که فرهنگ اسلامگرایی با تفسیر خاص خود در این کشور بسیار ریشههای عمیق دارد و هم به دلائل تاریخی و فرهنگی و تمدنی از مسائل مورد دغدغه در جمهوری اسلامی ایران می باشد. علیرغم این همه اشتراکات و اهمیتهایی که وجود دارد این بحث کمتر در جمهوری اسلامی ایران در بین شخصیتهای آکادمیک و علمی مورد توجه قرار گرفته است اما خوشبختانه جناب آقای دکتر مسجدجامعی با این ابتکارشان ان هم در شرائط بسیار خاصی که بحث افغانستان تبدیل شده به یکی از موضوعات و مسائل جمهوری اسلامی ایران، کتاب “افغانستان و طالبان جدید” را تقدیم خوانندگان و اهل نظر کردند که در خور سپاسگذاری و تقدیر است.
- نکته دومی که در آغاز میخواستم اشاره بکنم علیرغم اینکه اشتراکات تاریخی، فرهنگی و تمدنی که بین جمهوری اسلامی ایران و افغانستان وجود دارد متاسفانه بحث افغانستان شناسی در جمهوری اسلامی ایران بحث ضعیف است. یعنی آن انتظاری که میرود و مطالعات عمیقتری که باید نسبت به موضوعات و مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی افغانستان در جمهوری اسلامی ایران وجود داشته باشند، وجود ندارد. و این خلأ طبعاً پیامدهای منفی زیادی هم میتواند ایجاد بکند. کمترین پیامد منفی این بی توجهی این هست که در مدیریت مسائل سیاسی افغانستان ممکن است آن مسیری که در خور و بایسته و شایسته است دنبال نشود و در نهایت جمهوری اسلامی ایران را هم از منظر منافع ملی و هم از منظر دینی به آن چیزی که دنبال میکند کمک ننماید. بنابراین برای پر کردن این خلأ، چنین فعالیتهایی در خور تقدیر و ارزشمند است و امیدوارم که مسئولین امر و دستاندرکاران نظام و عزیزانی که درگیر مسائل افغانستان هستند از این گونه آثار و از دیدگاههای امثال جناب آقای دکتر مسجدجامعی استفاده بکنند که طبعاً عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که چنین استفادهای صورت بگیرد.
- ما هر از چند گاهی به جدی یا شوخی به دوستان ایرانی گفتهایم که کارشناسان محترم در جمهوری اسلامی ایران خود را از دیدگاه دیگران مستغنی و بی نیاز میدانند و همه فن حریف هستند یا دارای اعتماد به نفس بسیار بالا هستند. اما امیدوارم با توجه به پیچیدگیهایی که سیاست امروز دارد و با توجه به پیچیدگیهای سیاست در افغانستان این بحث دست کم گرفته نشود زیرا از جهات مختلف بحث افغانستان با منافع ملی جمهوری اسلامی ایران و با امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران و حتی با مسائل فرهنگی و اعتقادی در جمهوری اسلامی ایران پیوند بسیار عمیق و جدی دارد.
- من در ارتباط با کتابی افغانستان و طالبان جدید که آقای دکتر زحمت کشیده و لطف کرده آن را نوشته و در عمل نشان داده است که به مسائل افغانستان اهتمام دارد. اثر و اهتمام دکتر مسجد جامعی این پیام را برای مخاطبان که در جمهوری اسلامی ایران هستند میرساند که موضوع افغانستان یکی از موضوعات جدی است که باید مورد مطالعات دقیق و همه جانبه قرار بگیرد.
- با قطع نظر از محتوای کتاب که به هر حال نکات بسیار ارزشمند و قابل استفاده را دارد بیشتر این کتاب تک نگارههایی است که جناب آقای دکتر در مناسبتهای مختلف در شکل مقالات مختلف ارائه دادند و در نهایت جمع شده و در قالب این کتابی که در اختیار دوستان قرار دارد ارایه گردیده است.
- چند نکته را با استفاده از فرصت در مجال کوتاهی که هست میخواهم در این جمع عزیز عرض بکنم و طبعا برای آقای دکتر مسجدجامعی هم ممکن است از جهات جالب توجه باشد به خصوص چون درگیر مسائل افغانستان هست.
- در ادبیات علوم سیاسی و روابط بین الملل، یکی از چارچوبهای کلان تحلیلی که سایه سنگین خودش را بر تحلیلهای علمی و آکادمیکی انداخته بحث جهانی شدن است. مقوله جهانی شدن تاثیرات فوق العاده جدی را در سیاست و مسائل بین المللی از خود به جای گذاشته است. یعنی این بحث فضای جدیدی را در دنیا ایجاد کرده است که دیگر آن ادبیات کلاسیک دیپلماسی و روابط بین الملل پاسخگو نیست و باید بازخوانی بشود. من در اینجا به صورت مختصر به دو سه تا مورد اشاره میکنم.
- در اینجا چیستی و چرایی جهانی شدن را من نمیخواهم بحث بکنم به صورت مختصر در ادبیات سیاسی بحث از اینجا آغاز میشود که رشد تکنولوژی اطلاعات و گسترش آی تی و آی سی تی یا اطلاعات و ارتباطات باعث تحولات عمیق و همه جانبه هم در مفاهیم علوم سیاسی گردیده و هم در نظریات علوم سیاسی و مسائل بین المللی بصورت گسترده مطرح شده است. از جمله تاثیراتی را که بسیار خلاصه میتوان مطرح کرد در اینجا این هست که دو سه تا مفهوم کلیدی که شاه بیت تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی و روابط بین الملل هست در پرتو مباحث جهانی شدن و به تعبیر دیگر عصر جهانی شدن دچار دگردیسی یا تحول مفهومی گردید:
- یکی از آن مفاهیم، مفهوم حاکمیت است. حاکمیت در مفهوم وستفالیایی که با قرارداد وسفتالیا وارد ادبیات سیاسی شد مفهوم مطلق بود یعنی حق خود ارادیت دولتها به عنوان بازیگران در روابط بین الملل بدون مداخله دیگران و بدون اینکه تاثیرپذیری از دیگران داشته باشند. این تعریف پسان با مطرح شدن بحث جهانی شدن و حداقل از دهه هشتاد به بعد و وقتی وارد 2000 میشویم جدیتر این دگرگونی را مشاهده میکنیم. در این چارچوب امروزه قویترین دولتها نمیتوانند ادعا کنند که حاکمیت مطلق دارند. یعنی جهانی شدن که در اثر گسترش تکنولوژی ارتباطات ایجاد شد یک وضعیت وابستگی فزاینده و شدیدی را بین کشورها ایجاد کرد که دولتها را ناگزیر ساخت در سیاستگذاریهای خودشان در کنار اراده ملی و منافع ملی اراده دیگر ملتها و منافع دیگران را هم مورد توجه قرار بدهد. یعنی امروزه دیگر دولتها نمیتوانند امنیت ملی خودشان را بدون توجه به امنیت دیگران تعریف کنند. سیستم امنیتی برای خود تعریف کند که برای دیگران تهدید تلقی بشود چنین چیزی امکان پذیر نیست. دلیل قضیه هم این است که به هر حال در عصر کنونی یک نوع وابستگی جدی وجود دارد و یک نوع تاثیرگذاری و تاثیرپذیری جدی وجود دارد. از این مفهوم من میخواستم گریزی بزنم به اینکه افغانستان در هر حالت و وضعیت که قرار داشته باشد تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان خواه ناخواه جمهوری اسلامی ایران را متأثر میسازد و بر کشور جمهوری اسلامی تاثیرگذار هست. و این تاثیرات را نباید فقط در بعد بحث مهاجرت خلاصه کرد در حالی که الان بحث مهاجرت هم دیگر به هر حال یک مفهوم کاملا متفاوت از گذشته است یعنی این یک پروسه محدود به یک منطقه نیست بلکه به عنوان یک معضل جهانی مطرح است که مدیریت این پروسه همانطوری که عرض کردم با همان نگاه تحولی که در مفهوم حاکمیت ایجاد شده باید مدیریت شود. تشدید وابستگی متقابل نیازمند اتخاذ سیاستهای چند جانبهگرایانه و همکاریهای بین المللی هست.
- نکته دیگر؛ تحولی که بحث جهانی شدن در مباحث سیاسی ایجاد کرد بحث تحول عمیق در مفهوم قدرت سیاسی هست. قدرت سیاسی تا دوران جنگ سرد هم بیشتر بعد سختافزاری دارد، قدرت مبتنی بر پایههای نظامی و در نهایت مکانیزم اجبارآمیز. اما به تدریج بعد از فروپاشی جماهیر شوروی چهره نرم افزاری قدرت رنگ و لعاب بیشتری میگیرد و برجستهتر میشود. امروزه حتی کسانی هستند مثل جوزف نای و کسان دیگر بحث مفهوم تازهای به نام مفهوم قدرت هوشمند را مطرح میکنند که به یک نوعی یک ترکیب بسیار هنرمندانه و هوشمندانه از دو قدرت نرم و قدرت سخت است. قدرت نرم مبتنی بر قدرت نظامی آن قدرت سخت قدرت نرم مبتنی بر بازیهای زبانی است مبتنی بر اقناع هست. یعنی آن گفتمان در روابط بین الملل و مناسبات دیپلماتیک در جایگاه بلندی قرار میگیرد که قدرت اقناع کنندگی بیشتر داشته باشد. موجه سازی بتواند از سیاستهای خودشان چیزی که امروزه بیشترین کاربرد را در سیاست خارجی در کشورهای غربی ما از این مشاهده میکنیم.
- نکته دیگر؛ که اشاره کنم نقش مرزهای جغرافیایی است. در عصر جهانی شدن دیگر مرزهای جغرافیایی آن اعتبار زمخت قبل از این را ندارد یعنی اینگونه نیست که دولتها در مرزهای جغرافیایی خود کنترل تام و تمام داشته باشد از افکار و اندیشهها و باورهایی که نمیخواهد یا در تناقض با منافع ملی و امنیت ملی خود میبیند جلوگیری بتواند یا آن را بتواند کنترل کند چنین چیزی امکان ندارد. با توجه به فضای سایبری و تاثیرات رسانههای مجازی و امثال اینها.
- این سه تا تحول(حاکمیت، قدرت سیاسی و مرزهای جغرافیایی) را به این لحاظ انتخاب کردم تا در این جمع مطرح بکنم که پدیدهای که امروز ما در افغانستان با آن روبرو هستیم ما در این کیس یا در این چارچوب باید تجزیه و تحلیل بکنیم. بنابر این می توان گفت که حاکمیت جدید در افغانستان چهره جدیدی به خود گرفته اگر همانطوری که جناب آقای دکتر هم اشاره کردند اگر به لحاظ مبانی تئوریک تجزیه و تحلیل بکنیم خیلی نماد و نمودی از تحول و تغییر را نمیتوان دید. اما بعد تاثیر قدرت نرم و تاثیر فشار افکار عمومی و تاثیر منطقه و نظام بین الملل روشهای کاملا متحول هست و تغییراتی در آن مشاهده میشود. بنابراین تغییر بیشتر تغییر در واقع روبنایی است نه زیربنایی. در آن زیربناهای فکری متاسفانه تغییرات خیلی مشاهده نمیشود. بعد دیگر قضیه که باز بخواهیم با استفاده از همین بحثی حاکمیت که مطرح کردم تجزیه و تحلیل بکنیم یک نظام سیاسی نه در افغانستان نه در کشورهای دیگر منطقه بدون توجه به مقتضیات و ملاحظات کشورهای دیگر و کشورهای منطقه و همسایه نمیتواند به سادگی منافع ملی خود را تامین نماید. اگر ما پنج ارزش اساسی را در نظام ملل امروز پیشروی دولتها در نظر بگیریم اول امنیت، آزادی، نظم، عدالت و رفاه و توسعه اقتصادی این چیزهایی است که آن شاه کلیدهای منافع همه دولتها را میسازد. برای منافع این موارد امروزه دولتها نمیتوانند دلبخواهانه و کاملا متکی به دیدگاههای داخلی و منابع داخلی خودشان تصمیم بگیرند. ناگزیر هستند ملاحظات منطقهای و بین المللی را توجه بکنند. اما توجه به ملاحظات منطقهای و بین المللی با توجه به قدرت نرم دولتهاصورت میگیرد. یعنی قدرت اقناع سازی یعنی قدرت تصویر سازی مثبت. اگر یک دولت به عنوان یک بازیگر در منطقه و نظام بین الملل بتواند چهره موجه و معقول از رفتارهای سیاسی خودشان را تصویر بکند این در واقع قدرت نرم را اعمال کرده و میتواند به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار در مناسبات بین المللی ایفای نقش بکند. من این بحث را به این لحاظ مطرح کردم که نوعا در تجزیه و تحلیل مسائل افغانستان آن بعد سختافزاری بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. من میخواهم عرض بکنم از این منظر که حتی در تجزیه و تحلیل عوامل نابسامانیهای سیاسی در افغانستان باز هم آنجا آن بعد قدرت نرم یا قدرت گفتمانی و قدرت زبانی بیشتر اهمیت دارد.
- در تجزیه و تحلیل مسائل افغانستان دو رویکرد کلان همیشه مطرح میشود اتفاقا در نوشتههای آقای دکتر مسجدجامعی هم به نوعی در بعضی از مقالاتشان مشاهده میشود: 1.افغانستان همیشه قربانی رقابتهای قدرتهای بزرگ بوده اینها اجازه ندادند که در این کشور ثبات سیاسی، نظام و قانونگرایی ایجاد بشود و سامان سیاسی ایجاد بشود. 2. در بعد داخلی من ترجیح میدهم از مفهوم فرهنگ سنتی و سیاست قبیلوی استفاده بکنم. یعنی اگر در بعد بین المللی رقابت قدرتهای بزرگ را ما عامل اساسی نابسامانی در افغانستان بدانیم در بعد داخلی فرهنگ سنتی و سیاست قبیلهای بلای جان این سرزمین و مهمترین عوامل نابسامانی در این کشور بوده است. و البته یکی از عوامل خارجی و داخلی کاملا در یک رابطه دیالیکتکی تاثیر و تاثرگذاری در همدیگر قرار دارند. اینگونه نیست که در دو جزیره مجزا از هم قرار داشته باشند گاهی همدیگر را تقویت میکنند آن یکی زمینه مداخلات را فراهم میکند این یکی هم برای تامین منافع و خواستهای خود گاهی آن را تشدید میکند. آن رابطه هم باید حتما در تجزیه و تحلیل مسائل مورد توجه قرار بگیرد.
- وقتی بحث سامان سیاسی مطرح میشود در بحث سامان سیاسی بحث عبور از جامعه سنتی و بحث نوسازی سیاسی مطرح میشود. وقتی در یک جامعه فرایند نوسازی اتفاق میافتد یعنی فرایند تغییر اجتماعی، قرار است که این جامعه از هویت سنتی و از سیاست سنتی عبور بکند و به مفاهیم مدرن برسد مفاهیمی مثل هویت ملی، مفاهیمی مانند قانونگرایی، مفاهیمی مانند مردمسالاری یا حاکمیت مردم این مفاهیم مفاهیم مدرن است. وقتی این مفاهیم وارد جامعه سنتی میشود، تا زمانی که زیرساختهای فکری و نرم این نهادها در این جامعه آماده نشده باشد، شما دارید یک کار سطحی و روبنایی انجام میدهید و این کار پایههای عمیقی نخواهد داشت. با آمدن جامعه جهانی در 2002 به بعد تا دو سال قبل خیلی نهادهای دموکراتیک و مردم سالار در افغانستان ایجاد شد. به ظاهر حتی تقسیم قدرت هم به صورت صوری اتفاق افتاد، سهم اقوام هم به صورت صوری مشخص شد. در معاهده بن و پس از آن در طی بیست سال حکومت موقت و حکومت انتقالی و بعد دوره آقای حامد کرزی و اشرف غنی نهادهای خیلی خوبی هم ایجاد شد. از نهادهایی مانند اداره مبارزه با فساد اداری، نهاد کمیسیون مستقل حقوق بشر در عرصه حاکمیت قانون، نهاد انتخابات، نهاد حکومتداری خوب و امثال اینها در عرصه حکومتداری و مسائل اجرایی، بحث پارلمان و دستگاه قانونگذاری و امثال اینها در بحث وضع قوانین مورد نیاز. اما متاسفانه مشکل اساسی که وجود داشت این بود که تا روز آخر سقوط این نظام، برای خیلی از سیاستمدارانی که در درون این نظام فعالیت سیاسی میکردند باور به این نهادها وجود نداشت. یعنی زیر ساخت فکری این نهادها ایجاد نشده بود یعنی فرهنگ سیاسی، قبیله ای بود. رئیس جمهور ناگزیر بود که پارلمان را تحمل بکند اما به لحاظ فرهنگ سیاسی علاقمند بود که به جای قانون، اراده شخص وی حکومت بکند. دستگاه حاکمه ناگزیر بود که تحت شعار دموکراسی و بحث برابری و حقوق شهروندی و فراهم نمودن فرصتها و امکانات برابر برای همه اقوام افغانستان دید یکسان داشته باشد اما عملا در استخدامها و گزینشهای سیاسی نگاهها کاملا نگاه قومی و قبیلهای بود لذا تا آخر هم ما نتوانستیم بحران هویت را به این سرزمین حل بکنیم.
- چرا ما نتوانستیم بحران هویت را در کشور حل بکنیم؟ برای اینکه بحران هویت زمانی قابل حل است که در یک جامعه توافق صورت بگیرد برای عبور از هویت سنتی و قبول هویت مدرن. هویت سنتی هویتهای تکه تکهای هست که هر مجموعه آن را با قوم خود تعریف میکند. هویت مدرن این است که مجموعه اقوام در یک جامعه در یک چارچوب کلان براساس حاکمیت قانون خود را براساس ملت و مفهوم مدرن ملت تعریف میکند، اما متاسفانه چنین چیزی در فکر و در آن بخش زیربنایی جامعه اتفاق نیافتد و این یکی از معضلات بود یعنی یکی از عوامل اساسی ناکامی پروسه نوسازی سیاسی یا سامان سیاسی در افغانستان وجود همین فرهنگ سیاسی سنتی و قبیلهای است. سیاستمدار قبیلهای حاضر میشود به خاطر امتیاز قبیله مجموعه کل نظام سیاسی را قربانی بسازد. این یک اصل است در سیاست قبیلهای، در جامعه سنتی انسانها مناسبات خود را با دیگران براساس خون، رنگ و قیافه تعریف میکنند نه براساس فکر و اهداف و برنامه سیاسی. این یک اصل است در جامعه سنتی و قبیلهای. بنابراین من فکر میکنم امروزه یکی از چالشهای جدی که ما در افغانستان داریم موجودیت همین فرهنگ سنتی و سیاست قبیلهای است. در سیاست قبیلهای شما حتی اگر به صورت صوری و شکلی مشارکت اقوام مختلف را هم ایجاد بکنید باز هم در مرکز اصلی تصمیم گیرنده و مرکز اصلی قدرت نگاه قومی حاکم خواهد بود و این مانع از شکلگیری روند ملتسازی در یک کشور میشود. ما وقتی نتوانیم ملت سازی را با موفقیت پشت سر بکنیم طبعا نمیتوانیم به وادی دولت سازی گام بگذاریم. دولت سازی و نهادسازی و ایجاد ساختار سیاسی اینها در واقع مسبوق به ملتسازی است اینها متاخر از ملتسازی است ما اول باید روی آن قضیه تلاش بکنیم که بتوانیم به یک جایی برسیم. اگر از این منظر بخواهیم قضایای افغانستان را تحلیل بکنیم نباید خیلی خارجیها را ملامت بکنیم که ما قربانی رقابتهای بیرونی شدیم. بله رقابتهای بیرونی در افغانستان به عنوان یک عامل بازدارنده و مانع بر سر راه ثبات سیاسی و سامان سیاسی در این کشور بوده است. همین امروز رقابتهای هند و پاکستان، رقابتهای آمریکا و چین، رقابتهای آمریکا و روسیه و حتی به گونههای متفاوت رقابتهای جمهوری اسلامی ایران و عربستان در مساله رهبری جهان اسلام و بحثهای دیگر اینها پیامدهای خود را دارد و در مسائل افغانستان هم تاثیر گزار است اما واقع قضیه این است که همه رقابتها بر یک بستر اجتماعی استوار است. این بستر اجتماعی را کی ایجاد میکند؟ و کی میتواند این بستر اجتماعی را از بین ببرد؟. اینجاست که توپ به میدان سیاستمداران و روشنفکران و فرهنگیان جامعه افغانستان قرار میگیرد. ما باید تلاش بکنیم که به هر حال آن هویتهای تکه تکه و پاره پاره که به نام قبیله و قوم پیش روی ما قرار دارد و آن سیاست قومی که اجازه نمیدهد یک سیاستی که نماد اراده مردم افغانستان باشد را از بین ببریم. اگر ما نتوانیم این موانع هویت کلان ملی را از بین ببریم، این رقابتهای بیرونی برای سالها و مدتهای متمادی ادامه پیدا خواهد کرد. اما راه حل چیست؟ حالا این بحث اگر قرار باشد بحثهای باز بشود بحثهای خیلی طولانی است و من نمیخواهم خیلی وقت جلسه را بگیرم دو سه تا نکته به ذهن من میرسد در پیشنهادات. حرف من این بود ادعای من که عامل اساسی نابسامانی و ناکامی سامان سیاسی و نوسازی سیاسی در افغانستان وجود فرهنگ سنتی و سیاست قبیلهای است. و برای این نمونه ها و دیتاهای فراوانی وجود دارد. از حکومت آقای حامد کرزی و اشرف غنی بگیر تا قبل از آن شما نمونههای فراوان دارید. این سخن آقای کرزی معروف است که در همین راستا می توان آن را تفسیر کرد. وقتی انتخابات غزنی رفت به سمتی که از یک قوم از مردم تشیع و هزاره همه یازده کرسی را به دست گرفتند، این امر یک بحران ایجاد کرد، دلیلش هم این بود که از اقوام دیگر نتوانسته بود در پارلمان راه پیدا کند. این خودش نقض حاکمیت قانون بود. ولی جالبتر از این سخن حامد کرزی بود که ما در دیداری که داشتیم حرف آقای حامد کرزی این بود که آشکار گفت: پیروزی مبارکتان باشد ولی وکالت نمیتوانید. چرا وکالت نمیتوانید؟ معلوم است چون ترکیب قومی تمثیل نشده. این سخن یعنی اینکه دموکراسی و رای مردم یعنی اینکه حاکمیت قانون اینها همه مفت است. این یعنی سیاست قومی حاکمست و قانون و رای مردم را به رسمیت نمی شناسد. متاسفانه که در جامعه سنتی در واقع دلبستگیها و قضاوتها و موافقتها و مخالفت افراد هم براساس روابط خونی و خویشاوندی و مباحث دیگر است نه براساس فکر و اندیشه و مسائل کلان ملی. پیشنهاد یا چیزی که به ذهن من میرسد برای عبور از این قضیه با استفاده از آن نکتهای که در ابتدا عرض کردم که چهره قدرت امروزه متحول شده است قدرت دیگر قدرت سخت افزاری نیست قدرت بیشتر قدرت نرم افزاری است قدرت منطق قدرت استدلال قدرت دانش است. ما اگر با این نگاه حرکت بکنیم به نظر میرسد که مردم ما و روشنفکران ما برای سالهای آینده باید بیندیشد یعنی اینکه ما باید روی بالا بردن ظرفیت قدرت نرم در جامعه متمرکز شویم. ما تلاش بکنیم که سطح بیسوادی کاهش پیدا بکند بصیرت سیاسی افزایش پیدا بکند و از طرفی دیگر تخصص و دانایی جایگزین نگاههای تنگنظرانه و پسمانده جامعه سنتی شود این به نظر میرسد راهی است که ما را از این گردنه باطل و دور باطل نجات خواهد داد. بله این راه حل راه حل کوتاه مدت نیست نیاز به زمان دارد اما راه حل اساسی میتواند باشد. و این باید مورد توجه قرار بگیرد. یک بار دیگر ضمن تشکر از حضور همه فرهیختگان و دوستان در این جلسه ابراز تشکر و قدردانی میکنم از حاج آقای دکتر مسجدجامعی که یکی از نقاط مثبت آقای دکتر مسجدجامعی همین است. ایشان هم با ادبیات دینی و حوزوی آشنایی دارد هم با مباحث سیاسی آشنایی دارد و هم خودش مدتها به هر حال سکاندار دستگاه دیپلماسی بوده و کارهای عملی سیاسی را انجام داده است. لذا تجزیه و تحلیلهایی که ارائه میکند خیلی ذهنی و انتزاعی نیست و ناظر بر مباحث و واقعیتهای عینی جامعه است و از این بابت هم کارشان ارزشمند است برای آقای دکتر و همکارانشان آرزوی توفیق داریم و برای همه دوستان و ملت مظلوم افغانستان عزت سرافزاری و صلح و ثبات دائمی را در پناه امنیت و برابری اجتماعی از خدای سبحان استدعا میکنم و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
مجری: خوشه خوشه سپاس نکتهای بس مغز و پر مغز شنیدیم و صد هزار نغمه شیرین بود گرچه نکتهها چون تیغ پولاد تیز بود و هوشمندان فقط توانستند این نکتهها را به خوبی دریابند. من وقت شما عزیزان را نگیرم در خدمت آقای دکتر عارفی باشیم
سخنرانی دکتر محمد اکرم عارفی:
- موضوعی که بنده در نظر گرفته ام در مورد رابطه حکومت افغانستان و امارت اسلامی با پاکستان است، موضوعی که در اثر چاپ شده خود جناب دکتر مسجدجامعی نیز مطرح شده است. در آغاز اگر اشاره ای داشته باشم به هویت دولت امارت اسلامی افغانستان شاید بتواند در توضیح چگونگی روابط افغانستان با پاکستان به ما کمک نماید.
- امارت اسلامی طالبان که فعلا در افغانستان بر سر قدرت است یک هویت سه بعدی را برای خود در نظر گرفته یعنی عناصر سازنده هویت کلی امارت اسلامی افغانستان را سه متغیر تشکیل میدهند: یکی متغیر سیاسی است به عنوان یک گروه و یک جریانی که فعلا قدرت را در افغانستان به دست گرفته و نقش دولت را بازی می کند. دوم متغیر ایدیولوژی است که براساس باورهای خاص دینی شکل گرفته و سوم متغیر قومی است که به تمایلات شدید ناسیونالیستی اعضای آن در رده ها و سطوح مختلف آن برمیگردد. اکنون با توجه به این سه متغیر سازنده هویت دولت امارت اسلامی طالبان، رابطه امارت اسلامی را با پاکستان مورد بررسی قرار میدهیم.
- میتوانیم بگوییم که زمینههای زیادی در جهت بهبودی روابط سیاسی و غیر سیاسی امارت اسلامی طالبان با پاکستان وجود دارند و ظرفیتها و مولفههایی هستند که میتوانند کمک بکنند به پایداری این روابط ولی از طرف دیگر با توجه به متغیرهای سه گانه سازنده هویت امارت اسلامی، چالشهایی نیز در مسیر روابط دو کشور وجود دارند. اما در قسمت بهبودی روابط همه میفهمند که بعد از اینکه طالبان در ماه اسد/مرداد ۱۴۰۰ قدرت را در افغانستان به دست گرفت رابطه امارات اسلامی و پاکستان در یک سطح بسیار خوبی قرار گرفتند. پاکستان در همان آغاز شکل گیری دولت طالبان در جهت نظم و ساماندهی داخلی دولت در افغانستان کمک نمود و تجربیات سیاسی ای که داشت در شکل دهی دولت در افغانستان منتقل کرد که در اینها زیاد بحث نیست. به لحاظ سیاسی پیوندهای بسیار عمیق و ناگسستنی بین امارت اسلامی افغانستان و پاکستان وجود دارد. آن پیوندهای سیاسی و منافع سیاسی مشترک بخشی از آن برمیگردد به مسئله «عمق استراتژیک» ای که دو طرف برای خود تعریف میکنند. باید گفت که تاکنون مفهوم «عمق استراتژیک» بیشتر از ناحیه پاکستان مطرح گردیده نه افغانستان ولی میتوانیم بگوییم که مسئله «عمق استراتژیک» برای هر دو طرف میتواند معنا و مفهوم داشته باشد. امارت اسلامی طالبان یک عمق استراتژیک دارد در پاکستان به عنوان اینکه پاکستان زادگاه طالبان بوده، پاکستان محل رشد آنها بوده و پاکستان باز پناهگاهی در شرائط سخت برای بازسازی طالبان بوده است. امروز هم عقبه ایدیولوژیک طالبان در پاکستان قرار دارد، ارتباطات ایدیولوژیکی عمیقی بین طالبان و نهادهای مذهبی پاکستان وجود دارد. نهادهای واسطه ای قبلا از طریق پاکستان روابط جنبش طالبان با نهادهای همسو را در کشورهای منطقه تنظیم می نمودند و اینها هنوز وجود دارند و فعال هستند. لذا پاکستان به عنوان یک عقبه بسیار عمیقی برای جریان طالبان و امارت اسلامی به حساب میآید. ما میتوانیم بگوییم این روابط جنبه استراتژیک برای طالبان دارد. از آن طرف نگاه پاکستان هم چنین بوده که یک عمق استراتژیک در افغانستان داشته باشد تا در سیاستها و رقابتهای منطقهای بتواند به ارتقای قدرت پاکستان کمک کند. این نگاه بسیار جدی است که میتواند هر دو طرف را در یک تعامل نزدیک و همکارانه قرار بدهد. از طرفی دیگر میتوان گفت که دو کشور تعریفی نزدیک یا حتی مشترک از دوستان، رقبا و دشمنان خودها دارند. آنهایی را که پاکستان برای خود رقیب تصور میکند به یک معنا طالبان هم آن کشورها را برای خود رقیب میداند و کشورهایی را که پاکستان برای خود دوست میداند مانند چین، طالبان و امارت اسلامی نیز آن کشورها را دوست خود میداند. دشمنان ایدئولوژیک که بی خطر شد میتواند به عنوان کشور دوست برای امارت اسلامی تعریف گردد. این پیوند سیاسی و همسایگی میان دو طرف چه در سطح دوجانبه و چه در سطح منطقه یک عامل بسیار کلیدی و دوام دار در روابط دو سه دهه امارت اسلامی و طالبان با پاکستان بوده است.
- متغیر دیگری که میتواند در روابط دو کشور دخیل باشد و با هویت نظام سیاسی طالبان ارتباط پیدا میکند، متغیر ایدئولوژیکی است. اگرچه به لحاظ ایدیولوژیکی پیوند مستقیم بین دولت پاکستان و امارت اسلامی طالبان وجود ندارد اما بین جریانهای مذهبی پاکستان و افرادی در داخل دولت پاکستان با طالبان این پیوند به گونه وسیعی وجود دارد. طالبان مرجع دینی خود را هنوز در پاکستان میداند. آن پیوندی که بین مکتب دیوبندی پاکستان و مجاهدان و مهاجران افغان در دوران جهاد و بعد از جهاد افغانستان در طی چند دهه جریان پیدا کرد در درون مدارس و رهبران و عالمان دینی افغانستان نفوذ حاصل کرد و سبب شد تا پاکستان به عنوان مرجع ایدئولوژیک و فکری در سطح نسل پرورش یافته افغانستان که بیشتر امروز در جریان طالبان خود را جمع کرده، مطرح گردد. این پیوندهای ایدئولوژیک پیوندهای بسیار عمیقی است. منتها در نظر داشته باشیم که این پیوند ایدئولوژیک بین امارت طالبان و خود دولت پاکستان وجود ندارد. دولت پاکستان دولت جمهوری، دموکراتیک و سکولار است و به همین دلیل است که گاهی ما میبینیم در بعضی از لایه ها و سطوح بین مقامات طالبان با دولت پاکستان یک تنش هم دیده میشود. این تنش به خاطر این است که اشتراک ایدئولوژیکی میان دولت پاکستان با دولت طالبان زیاد محسوس و یا محکم نیست. منتها در سطح خارج از دولت که آن سطح خارج دولت پیوندهای سیاسی و بعضا سازمانی با نهادهای امنیتی خصوصا آی اس آی(سازمان استخبارات) دارد، ارتباطات طالبان با دولت پاکستان را میتواند ترمیم بکند و استحکام ببخشد
- . عامل دیگری که در روابط دو کشور تاثیرگذار بوده و توانسته طی نزدیک به دو سال اخیر ارتباطات دو کشور را بسیار گسترده نگه دارد و در برابر یک سری تنشهایی که پیش آمده آن تنشها را کنترل کند، منافع اقتصادی دو کشور است. چه این منافع اقتصادی را در سطح دو کشور در نظر بگیریم یعنی بین افغانستان و پاکستان و چه منافع اقتصادی منطقهای را در نظر بگیریم. خیلی برنامهها یا پروژههای کلان اقتصادی منطقهای وجود دارند که در این پروژهها افغانستان میتواند نقش ترانزیتی برای پاکستان بازی بکند و میتواند نقش مسیر انتقال انرژی آسیای میانه برای پاکستان باشد. در طرح انتقال گاز ترکمنستان به جنوب آسیا معروف به«تاپی» افغانستان رل (نقش) محوری دارد.همین قسم در حوزه اقتصادی افغانستان چینیها به عنوان دوست استراتژیک پاکستان در منطقه علاقمند است که حضور داشته باشد پاکستان نیز علاقمند است از طریق همکاری با مشارکت اقتصادی با چینیها بازار سرمایهگذاری در افغانستان برای خود ایجاد بکند. اینها عوامل و زمینههایی اند که توانسته اند رابطه پاکستان را با افغانستان نزدیک بسازد و در افغانستان انگیزههای قوی برای دوام روابط سیاسی ایجاد بکند
- . اما در کنار اینها ما میبینیم بعضی متغیرهایی نیز وجود دارند که میتوانند مشکلاتی در روابط دو کشور ایجاد بکنند. ما در طول نزدیک دو سال شاهد این بودیم که گاه گاهی مشکلاتی در سطح روابط دو کشور ایجاد میشود. این مشکلات با آن هویتی که طالبان برای خود تعریف نموده ارتباط دارد. ما گفتیم که سه متغیر یا مولفه سازنده هویت در نظام امارت و طالبان وجود دارند؛ یکی سیاسی دومی ایدئولوژیکی و سومی هم قومی است. برخی از این سه متغیر شدیدا در روابط خارجی طالبان چالش زا است. مثلا متغیر ایدئولوژیکی با اینکه توانسته لایه ها یا حلقات پایین در دولت پاکستان یا حلقات مرتبط با دولت پاکستان را در جهت بهبودی روابط دوجانبه توجیه نماید و عامل گرمی روابط پاکستان با امارت و جنبش طالبان بشود اما از طرف دیگر حالتی شکنندگی نیز دارد. چون طالبان میفهمد که ماهیت دولت پاکستان سکولار و جمهوری است و این ماهیت سکولار و جمهوری با باورهای ایدئولوژیکی آنها نمیسازد. خصوصا که در داخل پاکستان جریانهای تندر و ایدئولوژیکی و دیوبندی پاکستان با دولت مرکزی خود مناقشه ایدئولوژیکی دارند. حزب جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام جدال هویتی جدی با دولت در پاکستان دارند. یک شاخه انشعابی از جمعیت علمای اسلام موسوم به «نظریاتی گروه » که از مرکز انشعاب کردند به شدت بنیادگرا و منتقد دولت پاکستان است. معنایش این است که باورهای دینی بدون ملاحظات سیاسی از متغیرهای تاثیر گذار در روابط دوکشور است. شاخه انشعابی جمیت علمای اسلام موسوم به « نظریاتی گروه» که در ایالت خیبرپختونخواه و در ایالت بلوچستان نفوذ دارد ( جایی که تی تی پی حضور دارند)، اینها با دولت مرکزی روی خط مشیهای اعتقادی و ارزشهای اعتقادی در تنش هستند. جریانهای خرد و ریز دیگر مذهبی که از درون جریان دیوبندی در پاکستان به وجود آمده که یکی از همانها طالبان پاکستان است به دلیل تضادهای ایدئولوژیکی تا حدودی با دولت مرکزی در تضاد قرار دارند. مسئله ایدئولوژیکی و پیوندهای ایدئولوژیکی در مواردی ظرفیت ایجاد تنش و بحران را داشته اند. در بعضی کلیپهایی که از سوی برخی نظامیان طالبان در اوائل پیروزی این گروه در افغانستان منتشر شده بودند نشان میدادند که جنگجویان این گروه آرزوی جهاد و مبارزه مسلحانه در پاکستان را دارند و میخواهند حکومت اسلامی نوع امارتی را در پاکستان هم ایجاد کنند. و حتی جریانهای خطرناکتر دیگری در داخل پاکستان حضور دارند مانند داعش خراسان یا بقایای القاعده یا بعضی جریانهای دیگر که تماما به یک قسم آن پیوند یا چتر ایدئولوژیکی مشترک را با امارت طالبان ایجاد کردند. بناءا متغیر ایدیولوژیک هم میتواند عامل ایجاد روابط باشد و هم ظرفیتی تنشزایی را دارد.
- عامل دیگر یا آن بخش دیگر از هویت امارت اسلامی طالبان مسئله قومیت است که یک مسئله بسیار جدی محسوب میشود. نه تنها به خاطر اینکه طالبان یک جریان ترکیبی ایدئولوژیکی – قومی است بلکه بستر طالبان و یاران طالبان و نیروهای طالبان در هر دو کشور چه در پاکستان و چه در افغانستان شدیدا گرایشهای قومی داشته و دارند. مثلا در پاکستان میبینیم که تنشها و تضادهای قومی بین اقوام مختلف از جمله بین پشتونها و بلوچها و دولت مرکزی بسیار شدید هستند. پشتونهای پاکستان در دو ایالتی که حضور دارند؛ ایالت بلوچستان و ایالت خیبر پختونخواه تصورشان بر این است که دولت مرکزی سیاستهای تبعیض آمیز نسبت به پشتونها در پیش گرفته است و همیشه شاهد حرکت جریان پشتونخواهی در دو ایالت پاکستان هستیم و امروز طالبان با آن جریانهای پشتون خواه در داخل پاکستان ارتباط نزدیکی دارد. به دلیل اینکه خود طالبان هم بخشی از هویتشان را از قومیت میگیرد و با تمام جریانهای پشتونخواهی و پشتونیستی که در منطقه وجود دارد پیوندهای بسیار عمیقی دارند. این پیوند هم با جریان تحریک طالبان پاکستان دیده میشود و هم با جریان منظور پشتون که حرکت مدنی را در پاکستان راه انداخته و هم با جریانهای خرد و ریز دیگری که در پاکستان وجود دارند. این مسئله میتواند در روابط پاکستان و افغانستان گاهی به تنش تبدیل شود و میتواند مشکل ایجاد بکند. باتوجه به همین مسئله است که امارت اسلامی یا طالبان نتوانسته تاکنون رابطه خود را با دولت پاکستان آن طوری که انتظارش می رفت صمیمی بسازد. با تعریفی که طالبان پاکستان از خود ارایه داده که هم با شعار، انگیزه و اهداف ایدئولوژیکی در داخل پاکستان مبارزه میکند و هم با ایدئولوژی قومی که خواهان نوعی از عدالت قومی یا انصاف قومی یا رفع تبعیض قومی است مبارزه میکند توانسته پیوندی میان طالبان افغانستان و طالبان پاکستان و دیگر جریانهای پشتون خواه مانند جریان منظور پشتون برقرار نماید. ممکن است این روابط در ظاهر یک فراز و فرودی داشته باشد ولی نمیتوان این پیوندهای قومی را کاملا قطع نمود. این یک مسئله قومی است. ما میبینیم که گاه گاهی تنشهای مرزی بین دو کشور به وجود میآید. این تنشهای مرزی قسمت عمدهاش به مسائل قومی ارتباط پیدا میکند. مثلا به لحاظ جغرافیایی سطح تنشهای مرزی که در ایالت بلوچستان پاکستان در منطقه چمن و بولدک پیش آمده با سطح تنشهای مرزی که در تورخم در ننگرهار یا در پکتیا به وجود آمده همیشه متفاوت بوده است. به دلیل این است که بسترهای تنشهای قومی در این مناطق متفاوت هستند. در منطقه چمن یا ولایت یا استان قندهار افغانستان با منطقه ایالت بلوچستان پاکستان اینجا در دو طرف مرز قوم آچکزایی غالب است و قوم آچکزایی از اوائل تاسیس پاکستان تا به امروز به عنوان جریان اپوزیسیون و مخالف دولت مرکزی پاکستان فعال بوده و امروز هم هست. محمودخان آچکزایی در پاکستان یک رهبر بسیار فعال سیاسی-قومی طرفدار حقوق پشتونها است که در منطقه بلوچستان فعالیت دارد ودر داخل افغانستان هم قوم آچکزاییها بسیار نیرومند بود. در دوران قبل از طالبان و امارت اسلامی که حکومت جمهوری برقرار بود، جنرال عبدالرازق فرمانده امنیه ولایت قندهار از همین قبیله آچکزایی بود. عبدالرازق نگاه بسیار بدبینانه نسبت به دولت پاکستان داشت ریشه این بدبینی در همین بافت قومی خود منطقه قرار داشت. چون از نظر تاریخی همیشه منازعه قومی بین آچکزاییهای پاکستان چه در داخل ایالت بلوچستان و چه در سطح مرکزی وجود داشته است. این که یک تنش مرزی خیلی زود تبدیل میشود به یک مناقشه کلان و قومی و خشونتزا به دلیل این بسترهای قومی و پیشینه تاریخی این مسئله است. و این امروز هم میتواند در هر جایی به وجود بیاید.
- مسئله جدیدی که به نام حصارکشی مرزی مطرح میشود ریشه در تنشهای مرزی و قومی دارد. در مسئله حصارکشی مرزی، پاکستان بسیار علاقمند بوده و است که با استفاده از شرائط کنونی تمامی مرزهای مشترک با افغانستان را حصارکشی کرده و تکمیل کند تا بتواند به بهانه مبارزه با عوامل نا امنی، خط مرزی دیورند را تثبیت نماید. این مسئله برای افغانستان و طالبان هردو با دشواری همراه است به دو دلیل؛ اول به خاطر اینکه پیوندهای قومی و اجتماعی مردمان دو طرف اجازه نمیدهند که در این خط مرزی دیورند ، حصارکشی صورت بگیرد و روابط اجتماعی و سیاسی بین مردمان دو طرف دیورند با مشکل مواجه شود. دو طرف یعنی هم طالبان در داخل افغانستان و هم دوستانشان در آن طرف مرز احتیاج دارند که مسیرهای آسانی برای عبور و مرور در سرحدات وجود داشته باشد. دوم به خاطر مسئله حقوقی خط دیورند است که دولتهای افغانستان از جمله طالبان علاقه ندارند به مرز دیورند بصورت علنی، صریح و رسمی تایید حقوقی بدهد.
- من عرضم را تمام میکنم جمع بندی من این است که در روابط طالبانی که اکنون برسر قدرت هست با پاکستان ضمن اینکه یک سری متغیرهایی وجود دارند که این رابطه را میتواند بسیار مستحکم و گسترده بسازد و یک ارتباط استراتژیک بین دو طرف ایجاد بکند اما مولفههایی نیز وجود دارند که ممکن است این روابط را همیشه با تنش همراه سازد. البته با درک این واقعیت که در کوتاه مدت دو طرف مصمم بر این هستند که تنشها را کنترل و مهار بکنند چون منافع دو طرف فعلا تقاضا میکنند که روابط دوستانه را ادامه بدهند .عرض من تمام شد تشکر از فرصتی که شما در اختیار بنده قرار دادید و پوزش میطلبم از مزاحمت و دردسری اگر برای مهمانان عزیز ایجاد کرده باشم.
مجری: بسیار از شما ممنونم جناب آقای دکتر عارفی استاد دانشگاه محقق و نویسنده آغاز جانتان همیشه جاودان باشد. امیدوارم این پیوند دوستی در حقیقت ایران و افغانستان و کشورهای همسایه هر روز تندتر بشود و دیوارهای دوری از جا برکنده بشود. ما حدود ده دقیقه در خدمت آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج اقای برهانی هستیم استاد دانشگاه در افغانستان و مترجم و نویسنده، بسیار خوشحالیم جناب آقای برهانی در خدمتتان هستیم.
سخنرانی محمد جواد برهانی
- کتاب “افغانستان و طالبان جدید” در واقع مجموعه مقالات و گفتگوهای نویسنده است که در طی دو سال اخیر ارائه و با همت خانم شریفی تبدیل به کتاب گردیده است. کتاب دارای امتیازات فراوانی هست و نکات بسیار ارزشمندی در این کتاب آمده است که میتوان در اینجا فقط به برخی آن تا جایی که وقت اجازه بدهد اشاره کرد.
- این کتاب که یک کتاب تازه درباره “طالبان جدید” است در کنار کتاب عباس حسن محقق پاکستانی تبار تحت عنوان “the return of the new Talibanبازگشت طالبان جدید” که به زبان انگلیسی نوشته شده، خود نقطه قوت و امتیاز بزرگی است.
- کتاب با نگاهی کلی و بیرونی نوشته شده است و تا حدودی کلی نگر هست و از این جهت نیز ارزشمند است. در داخل افغانستان ما طالبان را به عنوان طالبان و به عنوان قوم پشتون مورد ارزیابی قرار میدهیم و اساتید محترم از جمله آقای دکتر سجادی و همچنین آقای دکتر عارفی در مورد ماهیت و مبانی طالبان تحقیقات ارزشمندی را انجام داده اند.
- ما در بخشهای مختلفی از کتاب “افغانستان و طالبان جدید” شاهد بررسی رابطه قدرتهای مهم جهان با طالبان هستیم که مشخصا رابطه آمریکا، چین، هند و روسیه با طالبان مورد بررسی قرار گرفته است و همچنین رابطه کشورهای همسایه مانند ایران، پاکستان، کشورهای آسیایی میانه به علاوه ترکیه، امارات، قطر و عربستان بررسی شده و هر کدام منافعش در افغانستان مورد ارزیابی قرار داده شده و اینکه آنها در افغانستان دنبال چه هستند و چه پیوند و ارتباطی با طالبان دارند.
- استاد مسجد جامعی به صراحت در کتاب خود بیان داشته است که طالبان تغییر عمدهای با دوران قبل و گذشته اش نکرده است. در برخی از گزارشهای کتاب آمده است که طالبان در مقایسه با گذشته اش متعصبتر و توسعهطلبتر هم شده است.
- طالبان از درون قوم پشتون برخواسته است و زبان آنها پشتو است. طالبان عمدتا در مناطق آزاد قبائل و در پاکستان در مدارس دینی تربیت گردیده و درس خوانده اند. طالبان هم در دور اول و هم در این دور بصورت جدی برنامه فارسی ستیزی را روی دست گرفته است که در طول تاریخ افغانستان بی سابقه است.
- در بخشی از این کتاب نگاه طالبان به زنان آمده است که دیده می شود موضع طالبان در قبال زنان به هیچ وجه تغییر نکرده اند.
- یک نکتهای دیگری را استاد در جاهای مختلف از کتابش اشاره کرده است که برای ما خیلی جالب است و آن تفاوت سیاست اعلامی طالبان از سوی حلقه ویترینی با دیدگاه بدنه طالبان است. ما فعلا بیشتر دیدگاههای طالبان را از زبان رهبران طالبان می شنویم و اما دیدگاه و عملکرد بدنه طالبان بسیار متفاوت تر و سختگیرانه تر از دیدگاه سیاست اعلامی آنها است که برخواسته از فرهنگ پشتون و روستا است. بدنه طالبان دنبال چیزی است و رهبرانش ممکن است در عرصه جهانی به خاطر در نظر گرفتن وجهه بین المللی خود چیزی دیگری را بیان کند که تا حدودی حمایت آنها را جلب کنند.
- در بخشی از کتاب، نویسنده مشخصاً درباره شیعیان و هزارهها بحث کرده است. یکی اینکه مردم هزاره باید بر هزاره بودنش، تاکید داشته باشد و هویت قومی خود را برجسته کند. و این کار به نفع مردم هزاره است و این که این مردم دارای یک فرهنگ مستقل است و تلاش کند فرهنگ و صنایع دستی خود را برای جهانیان معرفی کند. نکته دوم اینکه مردم هزاره با کشورهایی که هم قیافه این ها هستند مانند کشورهای چین، جاپان و کره ارتباط برقرار کنند. و حتی اگر زمینه باشد تلاش کند به عنوان بورسیه و به عنوان دانشجو در آنجا برای تحصیل بروند. این یک واقعیت است که هزارهها در افغانستان به خاطر هزاره بودنش مورد تبعیض قرار گرفته و این را نیاز است برجسته کنیم. و مسائل مذهبی در افغانستان و دامن زدن آن به نفع مردم ما و شیعیان نیست و این هم نکته جالب هست. و ایشان باز هم در این کتابش به عنوان راه حل در شرائط فعلی مطرح کرده است که هزاره ها و شیعیان باید با طالبان با مدارا و شکیبایی رفتار کنند و به دست آنها بهانه اذیت کردن را ندهند.
- هزاره ها در افغانستان سالهای متمادی است که قتل عام می شود و مواجه با نسل کشی است و نسل کشی هزاره ها در قرن نوزدهم از بزرگترین نسل کشی در قرن نوزدهم محسوب می شود که در زمان عبدالرحمان شصت و هفت درصد مردم هزاره قتل عام شدند.
- چند نکتهای را استاد مسجد جامعی به عنوان توصیه و سفارشات برای کارشناسان و سیاستمداران ایرانی بیان کرده است که این امر نیز قابل توجه و مهم است. یکی اینکه کارشناسان و سیاستمداران ایرانی تلاش کنند واقعبینانه قضایای افغانستان را مورد بررسی قرار بدهند و یک نگاه علمی به مسائل افغانستان داشته باشند و از پیش داوری و تصورات قالبی تا حد امکان اجتناب کنند. کشور افغانستان در نزدیکی و همسایه ایران است و لذا خوب است به صورت انتزاعی مسائل افغانستان مورد تحلیل و ارزیابی قرار نگیرند بلکه بصورت واقعی ارزیابی شوند. در ایران تعداد زیادی از مهاجرین افغانستانی حضور دارند که می توان اوضاع افغانستان را از طریق آنها هم پیگیری کرد و هم به عنوان کیس ستدی از آن استفاده کرد. افغانستان همسایه و هم زبان ایران است و لذا تحقیق واقع گرایانه درباره این کشور زیاد سخت نیست. آن مباحثی که جناب آقای دکتر سجادی به آن اشاره کردند هم خیلی به جا و خوب است که کارشناسان ایرانی از این منظر بر افغانستان و تاریخ افغانستان و تحولات افغانستان نگاه کنند. نکته دیگری که استاد در کتابش اشاره کرده است، حسن ارتباط ایران با همه جناحها و اقوامی ساکن در افغانستان است و ایران باید سیاست برد برد را در پیش بگیرد که هم منافع ایران و هم منافع شیعیان افغانستان و هم منافع سایر اقوام افغانستان مانند پشتون، تاجیک و ازبک در آنجا تامین بشود. و این هم به نظرم نکته جالبی است منتها در مورد تعارض باید استاد یک راه حل دیگر ارائه بدهد. یک نکته دیگری که به نظر بنده می رسد این است که تا هنوز کارشناسان و سیاستمداران ایرانی وقتی به افغانستان و مردم افغانستان می پردازند یک نگاه از بالا به پایین دارد درحالیکه باید این نگاه تغییر کند و باید این نگاه توأم با احترام و به صورت مساوی باشد.
- دو سه نکتهای را که خیلی باز نشده و در افغانستان وجود دارد و به یک نحوی، آقای دکتر سجادی به آن پرداختند به نظرم خیلی مهم است که ما به این نکات توجه کنیم. مشکل اساسی افغانستان مشکل قومی و تضاد قومی است که در آنجا وجود دارد و این یک واقعیت است. اما این مشکل از کجا به وجود آمده؟ چرا این گونه شده است؟ تحلیلهای مختلفی میشود کرد. یک تحلیلی که در اینجا میشود ارائه داد این است که در افغانستان وقتی نگاه میکنیم از نظر جغرافیایی درههای عمیقی وجود دارد این درههای عمیق و سلسله کوههای مختلفی که در افغانستان هست هر گروه قومی را تقریبا در یک دره محصور کرده است، به همان میزانی که روابط قومی و اجتماعی از لحاظ جغرافیایی خیلی سخت است، راههای صعب العبور و خیلی دشواری بین دره ها وجود دارد که روابط اجتماعی را کم کرده است و این درههای عمیق باعث شده که فرهنگها یا خرده فرهنگهایی در افغانستان شکل بگیرد، که به همان میزان ما میبینیم دیوارهای بزرگی از بی اعتمادی در بین اقوام افغانستان کشیده شده و ارتباطات بین آنها خیلی کم گردیده است و هویتهای چندگانه و چندزبانه شکل گرفته و اقوام مختلف با فرهنگ ها و زبانهای مختلف در اینجا وجود دارد که این میتواند مشکل افغانستان را تشدید کند و همین امر باعث شده است که افرادی مانند الیور روا در کتاب “افغانستان اسلام و نوگرایی سیاسی” اش مینویسد: در افغانستان هویت ملی شکل نگرفته است و به این آسانی شکل نمی گیرد. وی می افزاید: در افغانستان کسی به فکر خود کشور نیست بلکه هر قومی تلاش می کند به نفع خود کار کند و هیچ قومی دلش به حال کشورش نمی سوزد. در این اواخر رئیس جمهور امریکا هم همین مطلب را بیان کردند که وی اظهار داشت: ما از ملت سازی در افغانستان ناامید گشته ایم و افغانستان ظرفیت ملت سازی را فعلا ندارد.
- موقعیت ژئوپلیتیکی افغانستان بحث مهم دیگری است که استاد سجادی هم به آن اشاره کرد و یک مشکل جدی است. ما یک ضرب المثلی در منطقه خود به زبان هزارگی داریم که می تواند واقعیت تنش های پردوام افغانستان را تبیین کند. “جنگ بوغه پیمال بوته”. ما در واقع سالهای متمادی است که قربانی رقابت های مهم قدرت های جهان هستیم. هرچند مشکلات زیادی در درون ما هم وجود دارد اما رقابت قدرت ها یک واقعیت است که در سطح جهان اتفاق افتاده و بعضاً تاوانش را هم مردم ما پس داده و پس میدهد.
- بین سنت و تجدّد یک رقابت از دیرین و از گذشته دور بوده و در سطح کلان جهان هم هست و بخشی از مشکلات افغانستان را می توان از این منظر تبیین کرد. در افغانستان تقابل بین سنت و تجدد وجود دارد. کشورهای جهان تلاش می کنند خود را با تجدد وفق بدهند و اما در افغانستان ایستادگی در برابر تجدد وجود دارد. طالبان را اگر بخواهیم به قول سیاستمداران یک دالّ مرکزی برایش پیدا کنیم غیر از پشتون بودن و قومیت، بدوی بودنش است یعنی اینها از روستا هست و از روستا برخواسته و ارزشهایی در روستا حاکم است و همین ارزشها را تلاش میکنند که به کل افغانستان و به شهرها تعمیم بدهند و اینجا است که دچار مشکل میشود و روستا با شهر هم در ستیز میشود. حالا هم شاید بیش از هر جای دیگر نظریه ابن خلدون که عصبیت را مطرح میکند و اینکه بدویهای جنگجو چه قسمی بر شهریهای تن پرور حاکم می گردد، در افغانستان اتفاق افتاد و این را عینا ما مشاهده کردیم که موتورسیکیل آمد، تانک را شکست داد.
- حالا طالبان بر کل افغانستان مسلط شده است و یک فرصت طلایی در اختیار طالبان است و این خودش از یک نگاه یک خطر است و همین فرصت طلایی را من یک مقداری باز میکنم و بحثم را پایان میبخشم. اولا اینکه طالبان به صورت کامل در تمامی افغانستان تسلط پیدا کرده و تمام امکاناتی را که از نظام گذشته مانده اینها در اختیار دارد. طالبان کمک هفته وار چهل میلیون دلاری را از آمریکا دریافت می کند که پول کمی نیست. طالبان عشر و زکات را از همه مردم جمع می کنند و به علاوه جمع آوری مالیات که از گذشته هم بود و عواید گمرکی را هم افزایش داده اند، بدون اینکه هیچ گونه خدمات را برای شهروندان ارائه بدهند. طالبان در قبال پول های که دریافت می کنند به هیچ کس پاسخگو نیستند. طالبان امنیت را هم تامین کرده چیزی که برای همه افغانستان خیلی مهم بوده است. طالبان با این عائدات و امکانات و مالها و سرمایههایی که جمع میکنند تلاش میکنند مدارس دینی را گسترش بدهند و در حال گسترش دادن مدارس دینی هستند. شاید شما سال گذشته فرمان ملا هبت الله را دیدید که در آنجا با صراحت نوشته بود که باید در هر ولسوالی تا ده باب مدرسه دینی ساخته شود و افغانستان دارای چهارصد و هشت ولسوالی است. قابل یادآوری اینکه طالبان در هر ولایت افغانستان چندین مدرسه جهادی و استشهادی ساخته است که “بشکه زرد” نماد برای انتحار و گروه استشهادی طالبان است. ساختن این همه مدارس با امکانات دولتی صورت می گیرد. با توجه به اینکه معاش کافی هم برای طلاب و هم برای اساتید تا بیست و پنج هزار افغانی برای نانوا که هر مدرسه دو تا نانوا داشته باشد پانزده هزار افغانی داده می شود. خروجی این همه مدارس دینی و جهادی چه می تواند باشد؟ باز هم طالب و طالب جهادی. شما دیروز هم از رسانه ها شنیدید که طالبان موزره ننگرهار را تبدیل به مدرسه جهادی کردند. با توجه به اینکه اینها در پاکستان آموزش دیدند و آموزش هم در یک فضای کاملا مردانه بوده و اغلب طلاب از خانوادههای شهدا بوده است و کسانی که شهید شدند توسط منادیان تجدد به شهادت رسیدند حالا فرزندان خانواده های شهدا می خواهند انتقام خون پدران خود را از تجدد و متجددان بگیرند. از آن طرف گرایشهای دینی هم در بین طلاب خیلی زیاد است و بعضا هم دنبال احیاء خلافت اسلامی هست احیاء خلافت اسلامی و آن امپراتوری اسلامی که به وجود آمده بود، یک دوران طلایی در جهان اسلام بوده است که بعد دچار بحران شد و بعد از او از مصر که تلاقی فرهنگ شرق و غرب بود آهسته آهسته فکر احیاء خلافت اسلامی و بازگشت به دوران طلایی اسلام به وجود آمدند. حسن البناء و اخوان المسلمین و گروههای جهادی، برگشت به دوران سلفیّت را آرزو می کردند. طالبان نامش را امارت اسلامی گذاشته است که خودش معنا دارد و رهبرش را هم امیرالمومنین می گوید. این امر می تواند برای جهان اسلام و منطقه و جهان مشکل آفرین گردد. در گذشته هم در افغانستان سیزده هزار مدرسه دینی در بین اهل سنت وجود داشت و اینها هم چون اغلب در روستا هست و آنجا مکاتب دولتی و مدارس دولتی نبودند لذا بیشتر در همین مدارس دینی تحصیل میکردند. در پاکستان که الگوی خوبی برای طالبان هست و اینها آنجا تربیت شدند من گزارشهایی که دیدم بین سه تا پنج میلیون طلبه در پاکستان گزارش شده است که این تعداد، تعداد وحشتناکی است یعنی خیلی عادی نیست. حالا زمینه خوبی برای تحصیل طلاب دینی در افغانستان فراهم است و نیروهای جهادی زیادی در این کشور تربیت شده و می شوند.
- این نکته نیز در پیوند با نکته قبلی قابل یاداوری است که طالبان افغانستان از لحاظ اعتقادی ترکیبی از پشتون والی، سنت های قبیله ای، فقه حنفی، مکتب دیوبندی و سلفی است. این خود یک معجون جالب است که گاه رگه های وهابیت و القاعده نیز در آن دیده می شود. همه این امور دست به دست هم داده و باعث شده است تا طالبان تفکر احیاء خلافت در جهان اسلام را نیز در سر داشته باشند. در سلفیسم دوره پیامبر، و خلفاء بسیار دوران طلائی است و بازگشت به آن بسیار حائز اهمیت است.
- برگشت به “سلفیسم پشتونی” نیز آرمان دیگری برای طالبان و پشتون خواهان افغانستان است. آنها معتقدند که بنیانگذار افغانستان احمدشاه درانی است و در طول تاریخ افغانستان نوین از زمان تاسیس هر زمانی که قدرت به دست پشتون بوده، در کشور امنیت وجود داشته است و ناامنی زمانی به وجود آمده است که یا قدرت از دست پشتون خارج شده مثل دوران بچه سقاو و دوران حکومت برهان الدین ربانی و یا اینکه سایر اقوام در قدرت شریک شده است مثل دوران کرزی و اشرف غنی. خلاصه به باور آن ها افغانستان از دوران احمد شاه درانی تا زمان ظاهرشاه مشکلی نداشته است و در زمان سردار داود هم مشکلی نبوده است. وقتی پای کمونیست ها و شوروی در افغانستان باز شد و کشور به هرج و مرج مبتلا شد یک امر جدا است.
- طالبان در برخی از قرائتهای خود در خصوص شیعیان معتقد است که نمی توان شیعیان را به عنوان والی، ولسوال و قاضی پذیرفت به خاطر اینکه قرآن می فرماید: “لن یجعل الله للمومنین علی الکافرین سبیلا” و این قرائت خطرناکی هست که در میان تعداد قابل توجهی از طالبان وجود دارد.
- یک مسله ی دیگری که طالبان و پشتون بصورت خاص دارد این است که اینها دین را بومی کرده و در خدمت قبیله گرفته است به عبارت دیگر طالبان و پشتون توانسته دین اسلام را در درون قبیله اش هضم کند. مثلا دین با تحصیل زنان مخالف نیست اما اینها آن را بومی کرده و در کتاب “الاماره الاسلامیه و نظامها” بعضی جاها میآورد که تحصیلات جدید و یا از دواج با مذاهب دیگر حرام است، به خاطر اینکه عار للافغانین، یعنی یک ننگ پشتانه است. طالبان از دین استفاده کردند و بخش از پشتون والی و سنتهای قبیله را با دین در هم آمیختند. طالبان و قوم پشتون در عرصه ادغام و هضم روشنفکرانش نیز این توانایی را داشته است که روشنفکران خود را در درون ساختار قبیله هضم کرده و از روشنفکران خود هم به نفع قبیله و قوم خود استفاده کرده و یا اینکه روشنفکرانش به درون ساختار قبیله اش هضم شده و در خدمت قبیله درآمده است و فراتر از آن نمی توانند فکر و یا کار کنند و کاملا دنبال منافع پشتون است.
- به نظر من اگر افغانستان بخواهد از این مشکل نجات پیدا کند باید در میان اقوام آن کار فرهنگی جدی صورت بگیرد تا زمینه هویت یک دست ملی به وجود بیاید و همه اقوام در تصمیم گیری کلان کشور شریک گردد و حکومت بر اساس شایستگی اداره شود نه بر اساس تک قومی، تک جنسیتی، تک مذهبی و تک زبانی. طالبان و قوم پشتون دارای بدویتی است که نیاز است از این بدویت نجات پیدا کند. برای خروج طالبان و قوم پشتون از مشکل بدویت باید بسترسازی بشود به قول آقای دکتر سجادی بسترهای فرهنگی آن فراهم گردد شاید، با این روش بتوان مشکل را حل کرد و الا اگر به همین صورت باشد، وضعیت آینده افغانستان هم دچار مشکل میشود. کار دیگری که لازم است در افغانستان بشود این است که باید بستر نظام فدرالیزم در این کشور فراهم گردد. فدرالیزم هم می تواند افغانستان را نجات بدهد، البته روشن است که مشکلاتی زیادی فرا روی طالبان و کشور وجود دارد. و السلام علیکم و رحمه الله.
مجری: متشکر جناب حجت الاسلام برهانی انار الله برهانکم اجاد الله عرفانکم امیدوارم که در قوم هزاره هزار هزار شادنوش و خوش آواز چون شما همیشیه ترانه بسرایند و همیشه در باغ این قوم جز گل و شادی نروید. خدمت جناب حجت الاسلام دکتر مسجدجامعی هستیم سفیر پیشین کشور مراکش و واتیکان و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب آقای دکتر در خدمت شما هستیم.
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد مسجد جامعی
- در طی دو سال گذشته که طالبان دوباره به قدرت رسیدند، در جاهای مختلف من جمله در قم کسانی بودند که خیلی از آمدن طالبان استقبال میکردند و به اعتباری حتی گریبان چاک می کردند. طرفداران آمدن طالبان معتقد بودند که به هر صورت طالبان یک گروه اسلامی هستند که توانستند آمریکا را شکست دهند و حکومت اسلامی برپا کنند.
- با چنین فضایی که در بند دوم عرض شد، در آن زمان بنده مطالبی را بیان کردم و مصاحبه های را با رسانه ها انجام دادم و همچنین سخنرانی های در این راستا داشتم و مقالات را درباره “طالبان جدید” نوشتم که در آن زمان در رسانه های مختلف کشور چاپ و منتشر شد. بعد مجموع آن مطالب تنظیم گردید و بصورت یک کتاب تحت عنوان “افغانستان، و طالبان جدید” درآمد. هدف اصلی این بود که واقعیت طالبان شناخته شود و اینکه اینها آن طوری که فکر می شوند، نیستند. طالبان میگویند: ما یک جریان اسلامی هستیم و در صدد ایجاد حکومت اسلامی و پیاده کردن حکم خدا در زمین خدا می باشیم. این مطالب در این چارچوب نوشته و بیان شده است.
- نکته دیگر اینکه علیرغم مطالبی را که دوستان فرمودند و آقای برهانی هم الان به آن اشاره داشتند، بدون شک من نسبت به هزارهها خیلی خوشبین هستم و احساسم را درباره این قوم به صراحت بیان می کنم که به نظر من در آینده یعنی ده، بیست سال آینده تشیّع در خارج از کشورهای مسلمان تا مقدار زیادی به هزارهها مرتبط میشود. هزاره ها هستند که بار ترویج تشیع را در جهان به دوش می کشند و به معرفی شیعه به جهان می پردازند. امروزه پر رونق ترین مجالس دفاع از هویت شیعی را مردم هزاره دارند. همچنین هزاره در سطح جهان به تربیت مذهبی فرزندان شان با توجه به مبانی و اصول شیعی توجه دارند. احساس من این است که اینها بیش از دیگران سهم در گسترش عقلانی و زندگی مذهبی شیعه در جهان دارد. حالا این یک بحث مفصلی است که من نمیخواهم وارد آن بشوم.
- یکی از ویژگیهایی برجسته هزارهها تلاش و پشت کار شان است. هزاره بسیار سخت کوش و کم توقع است. این مردم هم در عرصه اقتصادی و هم در عرصه علمی و هم در سایر عرصه ها خوش درخشیده اند و با سخت کوشی و پشتکارشان ثابت کرده است که می توانند در آینده خوش بدرخشند.
- من در اینجا درباره هزارههای داخل افغانستان خیلی نمیخواهم صحبت کنم چون واقعا مشکلات زیادی مردم هزاره در داخل کشور دارند اما چند نکته را می خواهم درباره هزاره های خارج از کشور خدمت شما بیان کنم. هزاره های که در خارج از افغانستان زندگی می کنند و به ویژه هزاره های که در کشورهای توسعه یافته زندگی می کنند اگر یک سلسله برنامهریزیهایی برای آنها انجام بشود به لحاظ ظرفیت درونی بهتر از بقیه شیعیان میتوانند در خدمت تشیع قرار بگیرند و در عین حال آنها این توانایی را دارند که خودشان ارتقاء پیدا کنند و در زمینه های مختلف رشد کنند.
- اصلا مسئله اصلی در مورد هزارهها توانمند کردن آنهاست. هزاره ها باید چه به لحاظ اقتصادی که معمولا مغفول مانده است چه به لحاظ تجاری چه به لحاظ صنعتی چه به لحاظ علمی و چه به لحاظ آکادمیکی و به لحاظ اجتماعی باید توانمند گردند. هزاره ها هرچند در افغانستان شرائط برای آنها سخت است ولی در کشورهای توسعه یافته باید برنامههای متمرکزی برای توانمند سازی هزاره ها وجود داشته باشد تا به توانمندی برسند و ظرفیت توانمند شدن در هزاره ها بصورت قوی وجود دارند.
- می خواهم در اینجا یک خاطره را برای شما نقل کنم: موقعی که من در وزارت خارجه مدیرکل فرهنگی بودم، بعضی از خیرین آمدند و پیشنهاد دادند که ما میخواهیم مدرسه بسازیم آنها بعضی از کشورها را اسم بردند که در آنجا مدرسه بسازند. من گفتم: پیشنهاد شخصی من این است که مدرسه در افغانستان بسازید. کسانی که با پیشنهاد من موافقت کردند و در افغانستان مدرسه ساختند حالا کاملا از نتیجه کارشان بسیار راضیاند و از آن طرف کسانی که در کشورهای دیگر مدرسه ساختند میتوانم بگویم که حالا کاملا از نتیجه کارشان ناراضیاند. یک ظرفیت مهمی در هزارهها هست و به طور کلی شیعیان افغانستان دارای یک ظرفیت بسیار کلان است و می توان ادعا کرد که حداقل در حال حاضر ظرفیت توسعهایشان فوق العاده زیاد است.
- مردم هزاره دارای ضریب هوشی بسیار بالا است و تجربه آن را نشان داده است و این ادعا را کاملا تایید می کند. در همین ایام عید که من در عتبات عالیات مشرف شده بودم، از چندین مدرسه وضعیت طلاب علوم دینی را در نجف پرسیدم که بالاتفاق از هوش و پیشرفت طلاب افغانستانی تعریف می کردند. به نظرم حتی آیت الله فیاض هم گفتند: در حال حاضر طلبههای افغانستانی موجود در نجف بهترین طلاب حوزه را تشکیل می دهند. به هر صورت این امر نشان دهنده ظرفیتهای بالایی است که در مردم هزاره وجود دارد.
- . نکته دیگری که ذکر آن در اینجا لازم است این است که فرهنگیان افغانستانی تلاش کنند صرفا متمرکز بر مشکلات نگردند. درست است مشکلات و نکات منفی و ضعف ها هم کم نیستند. اما لازم است به جای تمرکز بر نکات ضعف و قسمتهای منفی که واقعا زیاد هم است تلاش شود به ظرفیت ها و استعدادها توجه بشود، به آن ظرفیتهایی که قابل استحصال و قابل شکوفا شدن است بیشتر توجه گردد. مردم هزاره ظرفیت خوبی دارند که قابل ارتقاء و قابل پرورش است و به آن بیشتر توجه گردد. من چند بار به آقای برهانی و دوستان دیگرش آقای رفیعی و آقای بصیر و سایر دوستان هزاره گفتم که به هر صورت باید سعی در توانمند کردن هزاره ها بشود و با توجه به مجموع شرائطی که هزاره ها دارند، امکان برای توانمند کردن هزاره ها خیلی زیاد است.
- من در این کتاب و در این مجموعه مقالات سعی کردم به افغانستان و طالبان بدون توجه به قدرتهای بیرونی و نقشی که قدرت های بیرونی در افغانستان داشتند و با توجه به واقعیت درونی افغانستان توضیح بدهم و مطالبی را بیان کنم. البته نقش قدرت های خارجی را در افغانستان نمی توان نادیده گرفت و این یک واقعیت است که آنها در افغانستان و همچنین کشورهای همسایه نقش موثر داشته اند. اما در عین حال من تلاش کردم تا به نقش درونی مردم افغانستان و طالبان نیز توجه کنم بدون در نظر گرفتن قدرت های خارجی. حالا من خواهشم از آقایان یا خانمهایی که کتاب را مطالعه میکنند این است که توانایی و ظرفیت مردم افغانستان را در نظر گرفته به مطالعه کتاب بپردازند.
- با توجه به آن چه که در بند قبل بیان شد، باید توجه داشته باشیم که این واقعیتهای درونی در درجه اول جغرافیای طبیعی و زیستی افغانستان است که یک سلسله مسائل را به نحوی بر مردم افغانستان بصورت طبیعی تحمیل میکند. خوب است به شکل گیری تاریخی افغانستان نیز توجه شود که به نحوی در کتاب آمده است. افغانستان تا قبل از احمدخان ابدالی به عنوان یک کشور وجود نداشت. به هر صورت شکلگیری تاریخ افغانستان به نوعی است که تلقی پشتونها را در مورد خودشان و در مورد به اصطلاح افغانستان خیلی خیلی متفاوت کرده است، آنها کشور را به نام خود تاسیس و نام گذاری کرده و فکر می کنند که همه به نحوی برده و مدیون آنها هستند. در کنار این مساله خوب است به شرایط جغرافیای، زیستی و طبیعی افغانستان نیز توجه جدی گردند. من فرصت نکردم در کتاب بصورت مفصل این نکات را بیشتر باز کنم و تاریخ افغانستان جدید و تاسیس آن را بیشتر توضیح دهم اما خوب است فرهنگیان افغانستان و خوانندگان کتاب به این مساله بیشتر فکر کنند.
- یک قسمت دیگر که در تاریخ افغانستان معاصر خیلی لازم است بدان توجه شود، تجربه انقلاب کمونیستی و تاثیر آن بر جامعه چند فرهنگی افغانستان است. حتی قبل از انقلاب کمونیستی راستش آمدن داود و آماده کردن زمینه برای انقلاب کمونیستی هم مهم است. در زمان داود تعداد برای تحصیل به روسیه رفتند و زمینه را به نحوی برای پرورش کسانی که بعداً احزاب کمونیستی را تشکیل میدهند و انقلاب کمونیستی را به وجود می آورند آماده می کنند. آبستن بسیاری از تحولات دوران حکومت های کمونیستی و تحولات بعد از آن در زمان حکومت داود خان بوده است. می توان داود را به عنوان خدمه انقلاب کمونیستی بیان کرد و به هر حال تجربه انقلاب کمونیستی بسیار مهم است.
- بعد از دوره حکومت های کمونیستی و سقوط دولت نجیب، لازم است دوره به قدرت رسیدن مجاهدان بصورت جدی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند که عامل ناکامی آنها چه بود و چرا بعد از پیروزی مجاهدین کشور ویران شد و جنگ های داخلی صورت گرفت و فجایع عجیب و غریبی به وجود آمد که این دوران نیز بسیار مهم است تا دوران به وجود آمدن طالبان و حکومت دور اول و دور دوم آنها. من موقعی که روم بودم با ظاهرشاه و همچنین دامادش ژنرال عبدالولی تماس مداوم داشتم شاید تعجب کنید که آنها از همان زمان در سال 1995 شکل گیری طالبان و آمدن آنها را پیش بینی می کردند. خلاصه اجمالا در مورد آن تجربه بسیار منفی دوره مجاهدین که زمینه ساز شکلگیری طالبان شد باید مطالعه جدی کرد و این یک بخش مهم از تاریخ معاصر کشور افغانستان است. مجاهدین توفیق نیافت تا یک دولت کارآمد در افغانستان را تشکیل بدهد و این عدم موفقیت را آقای دکتر سجادی خیلی خوب توضیح داد.
- بعد ازحادثه یازده سپتامبر و بعد از سال 2001 یعنی بعد از اینکه امریکاییها در افغانستان می آیند در طول این بیست سال واقعیت این است که علیرغم تمایل به مدرنسازی و ملتسازی در افغانستان همه آن تجربیات شکست خورد. به قسمتهای قابل توجهاش در این کتاب اشاره شده است.
- بعد از شکست دوران جمهوریت بالاخره طالبان در دوران جدید بر افغانستان مسلط شد که آقای برهانی هم به آن اشاره کردند. به طور کلی رهبران در آنجایی که متکی به مردم هستند حتی علیرغم میلشان میباید تابع خواست مردم باشند. در آنجایی که یعنی فرض کنید ممکن است یک کسی مانند ملابرادر و یا هم فکرانش به طور کلی درّانیها ممکن است تصورات دیگری داشته باشند و نخواهند کشور را اینجوری اداره کنند. ولی به هر صورت این توده روستایی که آمده تا یک اندازهای میتواند آن برنامههای به اعتباری مدرن شدن را تحمل کند از آن بیشتر را تحمل نمیکند لذا طرف بالاخره ملاحظات زیادی را خواهد داشت.
- دلیل اینکه من اسم کتاب را گذاشتم “طالبان جدید” به این معنا نیست که من بخواهم بگویم این طالبان با طالبان قبلی فرق کرده است. بلکه “طالبان جدید” کلا یک اصطلاح فرنگی است که “نیو طالبان” به آن گفته می شود در واقع به این اعتبار است که این را بهاش اشاره کردم.
- چند نکته خیلی خلاصه را برای همه برادران عزیز در اینجا در مورد شیعیان افغانستان عرض میکنم. به هر صورت شیعه در افغانستان ناگزیر است تا با طالبان باید کار بکند. شیوه تعامل و چگونگی تعامل شیعیان با طالبان هم یک بحث مفصلی است و هم یک بحث خیلی فنی و خیلی ضروری است. یکی از امور لازم این است که باید خود فرهنگیان شیعه در میان خود باید جلسات داشته باشد و در این مورد باید زیاد صحبت و گفتگو کنند تا راه حلی پیدا کنند.
- آن که من میفهمم این است که اولاً با طالبان باید با احترام برخورد شود. به طور کلی کسانی که ریشه روستایی دارند میزان و کیفیت تعاملشان با شما متناسب با این خواهد بود که چه مقدار احساس کنند که شما به آنها احترام میکنید. متاسفانه گاهی دیده می شود که با آنها با احترام کمتر برخورد میشود و این به نفع نیست بلکه یک اشتباه بزرگ است. این یک ضرورت است و یک الزام است که باید با طالبان با احترام برخورد کرد. اینکه میگویم با احترام به معنی این نیست که خیلی مجامله و تعارف کنید به گونه ی که حالت تصنّعی پیدا کند و آنها احساس توهین کند که این امر نتیجه عکس می دهد. ولی کلاً باید با آنها با احترام برخورد کرد. این نکته نیز روشن است که احترام کردن به یک طالبی که در کوچه و بازار است با آن طالبی که استاندار و دارای یک مقام دولتی و یا به اصطلاح یک روحانی است فرق میکند، این امور را خودتان بهتر متوجه میشوید.
- نکته دیگر این است که طالبان بالاخره حنفیاند، حنفیتشان هم با نوعی که در ترکیه، مصر و ازبکستان است فرق میکند. پیشنهاد مشخص من این است در آنجاهایی که به هر حال مربوط به حقوق شیعه است، حالا چه در دادگاهها باشد چه در آن مواردی که مربوط به استیفای حقوق اجتماعی یا سیاسی باشد تا اندازهی ممکن، تلاش شود با توجه به فقه حنفی با آنها صحبت گردد. اینکه من شهروند شما هستم من افغانی هستم تو کی هستی؟ من کی هستم؟ با این زبان صحبت کردن با آنها فایده ندارد.
- نکته دیگر این است که فرهنگیان، علما و اساتید افغانستانی تلاش کنند کتاب “نظام سیاسی امارت اسلامی” را با دقت بخوانند. نباید این کتاب را بصورت جدلی خواند که بعد بگویید، اینجا اشتباه گفته است و اینجا غلط کرده است اینجا بیخود گفته است و…بلکه باید به این صورت بخوانید که بفهمید که از آن استفاده کنید، و از حقوق شیعیان دفاع بکنید.
- پیشنهاد مشخص دیگرم این است که اهل علم بصورت گروهی مباحثه فقه حنفی بگذارند حالا نمیگویم در بخش عبادات بلکه در بخش معاملات و آنجایی که مربوط به مسائلی میشود که این مسائل با حیثیت و با موجودیت شیعیان مرتبط است مثل زمین مثل احیانا حقوق مدنی. تسلط بر فقه حنفی یک وسیله مناسبی برای ارتباط مناسبتر، عالمانهتر، محترمانهتر مخصوصا با بخش دینی طالبان است و نکته بسیار ضروری است.
- ما همهاش میگوییم ما وحدت میخواهیم وحدت که همین جوری بگویید نه تحقق پیدا می کند و نه شدنی است، بلکه باید زبان مشترک پیدا کرد و فقه اهل سنت و فقه حنفی را لازم است بخوانیم و از فقه آنها با توجه به نکاتی که عرض کردم برای احقاق حقوق شیعیان استفاده کرد. دیگر موقع اذان است. و السلام علیکم و رحمه الله.