رویدادهاسیاست و فرهنگمطالعات منطقه ای

گزارش نشست: خلافت و ترکیه جدید (بخش اول)

چکیده

برای ‌به دست آوردن درکی روشن از مسائل مختلف پیرامون کشورها، از جمله مسائل سیاسیِ‌ موجود در خاورمیانه و غرب آسیا، اطلاعات مختلف اقتصادی، سیاسی و توسعه‌ای، به تنهایی کافی نیست؛ بلکه داشتن اطلاعات تاریخی، دینی، و حتی فقهی و کلامی نیز امری لازم است. در نتیجه، سخن گفتن از یک کشور بدون آگاهی از زمینه‌های فکری و فرهنگی آن، کاری بیهوده است.
«خلافت و ترکیۀ جدید» عنوان نشستی علمی است که در دانشگاه ادیان و مذاهب قم با سخنرانی دکتر محمد مسجدجامعی برگزار شد. او در این نشست، به معنای مدنظر از «نظریۀ خلافت»، جایگاه و نحوۀ شکل‌گیری آن اشاره‌ کرد و مراد از «ترکیۀ جدید» و وضعیت آن را شرح داده است.


«خلافت و ترکیۀ جدید»عنوان نشستی است که در تاریخ ۲۶ آذر ۱۳۹۹، در دانشگاه ادیان و مذاهب قم برگزار شد. در این نشست به دو محور اصلی پرداخته شد که اولین آنها “شکل گیری نظریه خلافت” و دیگری “تطبیق شریعت؛ قدرت و شکوه” بود.

دکتر محمد مسجد جامعی در ابتدا به اهمیت موضوع ترکیه اشاره کردند و چنین ادامه دادند: منظور از ترکیه جدید، ترکیه بعد از سال ۲۰۰۰ است که برای فهم موقعیت آن باید مسایل مختلفی از جمله موضوعات دینی مورد توجه قرار گیرد. ترکیه مهمترین و جدی‌ترین همسایه ایران بوده و دارای نهادهای مدنی است. بنابراین باید در ارتباط و تعامل با این کشور ملاحظات لازم را مورد نظر داشت. البته این به معنای آن نیست که در برابر این کشور کوتاه بیاییم بلکه باید بر اساس منافع و مصالح مشترک، روابط خود را با آن پیگیری کنیم و در برخی از مواقع، مسائلی که در این خصوص پیش می‌آید را به صورت غیر رسانه ای مدیریت نماییم.

در باب تئوری خلافت، واقع این است که این تئوری در زمان عباسیان است که شکل می‌گیرد. نکته‌ی دوم این هست که این تئوری خلافت بخش مرکزی‌اش و هسته‌ی مرکزیش حساسیت به قدرت و شوکت است. بنابراین فقط یک تئوری نیست. بخش مرکزی‌اش حساسیت به قدرت و شوکت است. قسمت سوم مربوط می‌شود به بازتاب این جریان در گرایش‌های اسلامی از ابتدای قرن بیستم به بعد. یعنی گرایش‌های سیاسی و دینی. البته اینها همه‌اش در چارچوب اهل سنت است. و این سخنان به طور کامل به لحاظ کلامی و اعتقادی، براساس ذهنیت و اعتقادات اهل سنت است.

این تمرکز زیاد بر مسئله‌ی قدرت و شوکت و احساس نیاز به فرد و خلیفه‌ای که نماینده‌ی قدرت و شوکت مسلمانان باشد و بتواند از آنها دفاع کند، به عنوان زمینه‌ی فکری، موجب شده که کلیه‌ی حرکت‌های دینی و اسلامی از ابتدای قرن بیستم به بعد (چون پیش از آن حرکت‌های اسلامی به معنی بعد از قرن بیستمی‌اش نبود) کلاً‌ قدرت‌محور باشند. یعنی مایل بودند که یک قدرت مرکزی نیرومند تشکیل بدهند. این مسئله را ما ایرانی‌ها اینها را درک نمی­کنیم زیرا در ایران آنچه که می‌خواهند عدالت محور است و به دنبال حاکم عادل هستند و آنها دنبال حاکم نیرومند هستند حتی اگر صدام حسین باشد.

بنابراین این تئوری به نوعی شکل می‌گیرد که قدرت‌محور است و بازتاب آن نیز بر روی تفکر مسلمان‌ها در قرن حاضر یعنی در قرن بیستم و بعد به همین محور است. بنابراین کشوری مانند ترکیه‌ی امروز، یعنی کشوری که حزب عدالت و توسعه آن را اداره می‌کند و فردی مانند اردوغان در رأسش قرار دارد، صرف نیرومند بودن این فرد از نظر مسلمان‌ها و صرف اینکه می‌تواند در مقابل دیگران و به ویژه غربی‌ها نه بگوید و به عنوانی مظهر قدرت و سطوت مسلما‌ن‌ها باشد، آن بستر فکری به طور طبیعی آنها را متوجه این فرد خواهد کرد، و لازم نیست او افراد را به سوی خودش دعوت کند.

البته جریان دیگری به  ترکیه‌ی امروز کمک می‌کند و آن سابقه‌ی عثمانی‌اش است. مهم آن سابقه نیست و این اشتباه است. خیلی‌ها تصور می‌کنند که صرفاً آن سابقه است که مسلمان‌های اهل سنت را به سوی ترکیه‌ی امروز می‌کشد. در درجه‌ی اول قدرتمند بودن او از نظر آنها است. بنابراین عامل اصلی قدرت است، عامل کمک کننده آن سابقه‌ی عثمانی بودن است.

خلافت

برخی فکر می­کنند که شکل­گیری نظریه خلافت مربوط به دوران شیخین و پس از وفات پیامبر است. در دوره‌های بعد، دوران صحابه به دلیل تقدسی که پیدا می‌کند، برای پردازش تئوری استفاده می‌شود. ولی در آن زمان این تئوری شکل نمی‌گیرد. بنی امیه نیز در دوران خود در چارچوب خلافت عمل نمی‌کردند، یک ملوکیت خشن بدوی داشتند، بنی امیه غیر از منطقه شام بر قلمروهای دیگر سیاست تبعیض آمیزی را دنبال کردند، بنابراین در این دوران هم خلافت شکل نمی‌گیرد.

می­توان مهمترین عوامل شکل گیری این نظریه در دوران بنی عباس را این­گونه بیان کرد:

  1. از نیمه دوم قرن دوم هجری شاهد تکوین فرهنگ و علوم اسلامی هستیم، در این دوران اقوامی مانند ایرانی ها به زبان و فرهنگ عرب مسلط می‌شوند و به شکوفایی فرهنگ و علوم اسلامی کمک می‌کنند و علوم در تمامی شاخه های آن رشد می­کند که نظریه خلافت هم جزئی از آن است.
  2. شعار بنی عباس برای حکومت بر اساس دوستی با آل محمد(ص)‌ بود به همین دلیل در زمان خلافت تلاش ظاهری آنان در همین چارچوب بود.
  3. قلمرو حکومت عباسیان بسیار گسترده و متنوع بود، در چنین قلمرویی انواع و اقسام گسل و نا آرامی اجتماعی ایجاد می‌شود و حکومت باید به اندازه کافی قدرتمند باشد که بتواند در برابر گسل‌ها و ناآرامی‌ها بایستد و آن را خنثی کند.
  4. تهدید رومی‌ها نیز در این رابطه بسیار مهم است، مرز میان مسلمانان و رومی‌ها در طول‌سال‌های دراز همواره مورد جنگ بوده است.

طبیعی است درچنین شرایطی فقیهی که می‌خواهد نظر خود را بیان کند، تحت تاثیر این مسائل است  و خواهان حکومتی قدرتمند و مرکزی است که بتواند در سرزمین های اسلامی امنیت را حاکم کند. به همین دلیل در تئوری خلافت به قدرت بسیار اهمیت می‌دهند. موضوع دیگری که در بین اهل سنت دارای اهمیت است، مسئله تطبیق شریعت به معنی پیاده کردن احکام اسلامی در جامعه است. تطبیق شریعت و پیاده ساختن احکام در این چارچوب فکری برای اهل سنت مانند قدرت بسیار مهم است و خلیفه قدرتمند ضامن این است که احکام اسلامی پیاده شود. ما کمتر مفهومی در جهان اسلام(اهل سنت) داریم که مانند خلافت در میان توده مردم جا افتاده باشد، نماز جمعه از نظر اهل سنت موضوع بسیار مهمی است و این که باید حتما نام خلیفه در آن برده شود نمایانگر اهمیت این موضوع است. و در این راستا نام خلیفه بر روی سکه‌ها در مناطق اسلامی ضرب می‌شد.

در عرف شیعیان آنچه که اهمیت و موضوعیت دارد این است که حاکم عادل باشد و موقعی که حاکم عادل نیست هرچقدر هم که نیرومند باشد به دلیل ظالم بودن، به آن توجه نمی‌شود. اما در تفکر خلافت قدرت امری دوست داشتنی است، به این دلیل گرایش‌های اسلامی در قلمرو اهل سنت می‌خواهد قدرت بزرگ تشکیل دهد نه این که بخواهد بر اساس عدالت رفتار کند.

در نهایت خلیفه سمبل قدرت مسلمان‌ها، سمبل دفاع از مسلمان‌ها و دفاع از حیثیت و کیان و عظمت مسلمان‌ها، نشان دهنده‌ی سطوت مسلمان‌ها اولاً و ثانیاً ضامن تطبیق شریعت است. ضامن این است که احکام اسلامی و احکام دینی مورد اجرا قرار بگیرد.

در همین رابطه موضوع ترکیه جدید مورد توجه قرار می‌گیرد. ترکیه موجود از میان آتش و خون درآمده است؛ در جنگ اول جهانی حدود ۱۰ سال این کشور بسیار تاریخ سخت و پرآتش و خونی را سپری کرد.

به عبارتی ترکیه در این شرایط دوباره متولد شد، اما نباید فراموش کرد که ترکیه در این شرایط بسیار آسیب دید، در جریان جنگ، عرب‌ها در برابر این کشور ایستادند و تلفات سنگینی در این دوران به ترکیه وارد شد. بیشتر وسعت کشور ترکیه در جریان جنگ اول جهانی توسط کشورهای مختلف گرفته شد و در کنار آن قحطی و مشکلات بسیار دیگری هم بود.

در اذهان عمومی تصور این است که ترکیه به هر صورت در تعارض با عثمانی است، یعنی تصور می‌شود که ترکیه خود را از عثمانی جدا کرد و در تضاد با آن است اما در واقعیت ترکیه حتی در زمان عصمت اینونو و در زمان خود آتاتورک، به دنبال نفی گذشته نبود بلکه هدف، تطبیق با شرائط جدید بود. یعنی این نبود که همه‌ی ارتباط‌هایش را با ترکیه‌ی عثمانی قطع کند، بخش‌های زیادی را نگه داشت. ترک­ها ۱۹۲۲سلطنت را و ۱۹۲۴خلافت را برداشتند ولی این­گونه نیست که تمامی آن میراث و افتخارات و عظمت‌های قبل را هم برداشتند. بنابراین جمهوری ترکیه در نفی عثمانی نیست. از سخنان آتاتورک با شیخ الاسلام دوران جمهوری نیز می­توان این نکته را دریافت که از نظر آتاتورک و اطرافیانش آن ساختار عثمانی، آن نمی‌توانست مدرن بشود. یعنی اینکه ساختار را برداشتند، نه اینکه با آن ساختار ذاتاً مخالف بودند بلکه این ساختار نمی‌توانست شرائط و منافع جدید را تأمین کند. به دنبال برداشتن خلافت، تطبیق شریعت و قسمت­های دیگر آن نیز برداشته شد.

نکته مهم این است که ترکیه‌ی جدید در بخش‌های زیادی میراث‌دار دوره‌ی عثمانی است. یکی از عواملی که این خط ارتباطی را حفظ می‌کند، آن هویت ترکی است، خصوصاً که از اواخر قرن نوزدهم که ترکان جوان سرکار می‌آیند، تعریفی که از هویت ترکی می‌کنند، دقیقاً همان تعریفی است که آتاتورک و بعد از آتاتورک از هویت ترکی می‌کنند.

نکته دیگر ویژگی­های ذاتی ترک­هاست. یک ترک مطیع و و فرمانبر و قدرت دوست است. اصولا ملتی قابل انسجامی هستند و این حالت مطیع بودنشان عامل مهمی است در استمرار به تاریخی‌شان.

نکته‌ی بعدی جایگاه ارتش است. ارتش در ترکیه همیشه مهم بوده است، هم در دوره‌ی عثمانی و در دوره‌ی ترکان جوان و هم دوره‌ی جمهوریت و حتی در حال حاضر. همچنین نهاد ارتش در این کشور دارای مقبولیت عمومی نیز هست. در نتیجه این عامل، چه در زمان سلطان محمد فاتح باشد چه سلیم و چه عبدالحمید و چه زمان آتاتورک و اردوغان باشد، همیشه خط اتصالی وجود دارد و مهم قوی بودن آن نیست بلکه مهم این است که مقبول و محبوب و متفق علیه است.

نکته‌ی آخر که ترکیه‌ی جدید با عثمانی را به هم وصل می‌کند، در کنار عوامل زیاد دیگر که به مهمترین های آن پرداخته شد، تاریخش بدون گسل آن و تجربه‌اش با اسلام است. به عبارت دیگر این تجربه هیچگاه منفی نبوده است و البته این نیز مهم است که این کشور پیش از اسلام تاریخی نداشته است و ترکیه به معنای امروزینش با اسلام شروع می‌شود.

در مورد اسلام‌گرایی ترکیه، اسلام‌گرایی ترکیه با همه‌جا فرق می‌کند. البته این هست که اسلام‌گرایی هر کشوی با کشور دیگر فرق می‌کند و این به واقعیت‌های هر کشوری مربوط می‌شود. اما به واقع در یک طبقه بندی عمومی اسلام‌گرایی ترکیه، نقطه‌ی ایزوله‌ی مجموعه گرایش‌های اسلامی است و این حالت به بستر تحولات خود جامعه‌ی ترکیه و تجربیات آن به ویژه بعد از جنگ دوم جهانی مربوط می‌شود.

مسائلی که منجر به این تفاوت شده است: یکی تعارض کامل و همیشگی‌اش با یونان است. یونان اولاً اروپائی و ثانیاً مسیحی است. و ثالثاً یونان برای اروپایی‌ها در دوران جدید مادر اروپا است و بنابراین اهمیت رمزی دارد. بنابراین وقتی کسی با کشوری مانند یونان مشکل دارد، خواه ناخواه با مجموعه‌ی اروپا مشکل دارد. تعامل خصمانه یا غیر خصمانه‌ی با یونان برای ترکیه یک نوع مدرن کردن درونی را در ترکیه در سیستم نظامی و امنیتی و سیاسی‌اش موجب شده است. نکته‌ این است که اینها همه روی اسلام گرایی‌اش اثر می‌گذارد.

مسئله‌ی دوم این است که ترک‌ها از مخصوصاً جنگ دوم به بعد، به ویژه از دهه‌ی شصت همیشه خواهان الحاق به اروپا بوده‌اند. و بعد از شکل­گیری اتحادیه، خواهان الحاق به اتحادیه‌ی اروپا بوده‌اند. مسئله‌ی الحاق به اروپا یک خواست اجماعی در ترکیه است. اسلامی و غیر اسلامی و ناسیونالیست و ترک‌ و چپ‌ و راست و مارکسیستش، همه خواهان این هستند. این نوع اقداماتی که در ترکیه برای الحاق انجام شد حتی برای احزاب اسلامی‌اش، مثل حزب فضیلت و … ، تا مقدار زیادی ناشی از همین تجربیات و تا مقداری هم به دلیل همان هویت ترکی است.

مسئله سوم، مسئله‌ی ناتو است. ترکیه به ناتو ملحق شد و عملاً پرشمارترین ارتش ناتو بعد از امریکا از آن ترکیه است. یعنی به لحاظ شمار سربازان تحت پرچم ناتو دومین همیشه بوده و هست. نکته‌ی اصلی در مورد ناتو این هست که اهمیت و موقعیت ارتش(باتوجه به اهمیت آن در همه ادوار تاریخی ترکیه) در دوران جدید و مخصوصاً در دوران جنگ دوم به بعد، بدون ناتو، به احتمال زیاد پائین می‌آمد. زیرا به لحاظ تجهیزات و سیستم ستادی و به لحاظ فرماندهی، اگر ترکیه ملحق به ناتو نبود و خودش می‌خواست روی پای خودش ارتش باشد، احتمالا موقعیت کنونی را نداشت. علت اینکه علی‌رغم تحولات مختلف در دوران جدید ارتش در حال حاضر یعنی در ۲۰۲۰ همان موقعیتی را دارد که در اوایل جمهوریت و در زمان عثمانی‌ها، این است که این ارتش یک ارتشی مدرن شده و هنوز هم قابل افتخار است. و واقعش این است که این را به صورت غیر مستقیم ناتو انجام داد. یعنی مدرن‌سازی ارتش که لازمه‌ی ادامه‌ی آن محبوبیت موقعیت ارتش بود،عمدتاً داخلی نبود بلکه به واسطه ناتو بود.

البته عوامل دیگری هم هست. اما این سه عامل، منجر به این شد که ترکیه به عنوان یک کشور با بقیه‌ی کشورها متفاوت باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا