کتاب: میان هلال و صلیب اوضاع یهودیان در قرون میانه
زندگانی یهودیان قرون میانه در سرزمینهای اسلامی و مسیحی چگونه بوده است؟

تاکنون در میان آثار و مکتوبات نویسندگان مسلمان به ندرت مسأله کیفیت اوضاع یهودیان قرون میانه در سرزمینهای اسلامی و مسیحی مورد اهتمام و مقایسه قرار گرفته است. مارک کوهن، استاد مطالعات خاورنزدیک در دانشگاه پرینستون ایالات متحده و متخصص تاریخ یهودیان در جهان اسلام است. وی در اثر مشهور خود با نام «میانه هلال و صلیب: اوضاع یهود در قرون میانه» کیفیت زندگانی یهودیان را در دو جامعه اسلامی و مسیحی مورد کنکاش قرار داده است. وی با بررسی مصادیق تعامل اسلام و مسیحیت با یهود در این دوره به این نتیجه دست یافته است که یهودیان در سرزمینهای اسلامی، دارای اوضاع به مراتب مناسبتری از همکیشان خود در بلاد مسیحی بودهاند.
نوشته حاضر، مروری بر اثر مذکور است که میتواند پژوهشگران را در پیجویی زمینههایی از این قبیل که مورد غفلت مجامع علمی و آکادمیک نیز واقع شده است، یاری نماید.
آیا به راستی مسلمانان و یهودیان در قرون میانه دارای زندگانی مسالمتآمیز با یکدیگر و در قالب یک آرمانشهر بوده اند؟ آیا یهودیان به اندازهای که در سرزمینهای مسیحی، مورد شکنجه قرار گرفتهاند توسّط حکمرانان مسلمان نیز تعذیب شدهاند؟
«میان هلال و صلیب:[1] اوضاع یهودیان در قرون میانه»[2] نامِ اثر مشهور مارک کوهن میباشد که گامی به سوی بررسی اوضاع جوامع یهودی در قرون وسطی به شمار می رود. هدف کتاب حاضر کاوشی تاریخی در روابط یهودی ـ مسیحی و یهودی ـ مسلمان میباشد. وی همچنین نشان میدهد که چگونه یک گفتمان با عنوان «اسطورهآرمانشهر/مدینهی فاضله اسلامی در قرون میانه» توسط یک ضدّگفتمان یا ضدّ اسطوره با عنوان «تاریخ اسفبار روابط عربی ـ یهودی در قرون میانه» در دورههای بعد به چالش کشیده شده است.
کوهن در اثر حاضر، به موازات بررسی روابط میان یهودیان و مسلمانان، ارتباط میان یهودیان و مسیحیان در قرون میانه را نیز مورد کنکاش قرار داده است. وی هنگامی که این دوگونه ارتباط را مورد مداقّه قرار میدهد، نشان میدهد که چه عواملی نیز موجب تفاوتها میان این دوگونه تعامل مسلمانان و مسیحیان ـ با یهودیان ـ شده است. وی به همین منظور، به بررسی ادّعاهای موجود درخصوص شکنجه یهودیان توسّط مسلمانان و مسیحیان از ابتدای جنگهای صلیبی تا قرن 13م می پردازد.
به گفته کوهن، برخی از روشنفکران و اندیشمندان یهودی در آثار خود به دوران حکومت اسلامی در اسپانیا ـ در قرون وسطی ـ به عنوان پیشنمونهای[3] از رأفت و تسامح اسلامی نسبت به یهودیان میپردازند.آنان این دوره را در مکتوبات خود آنگونه گنجاندهاند که تصوّر میشود این دوره «عصر رهایی» در یک کشور کاملا آزاد بوده است، دورهای که در آن یهودیان توانستند به نقطهی اوج دستاوردهای سیاسی و همچنین ادغام در فرهنگ اسلامی دست یابند. به عنوان نمونه،آنان به تاریخ و زندگانی شاعر جوان یهودی به نام “لوتِران” استناد مینمایند؛ چرا که وی (لوتران) بازهی زمانی میان سالهای 940 الی 1040 میلادی را به عنوان عصر طلایی ادب و هنر توصیف مینماید که در این مدّت، یهودیان از بهترین حیات سیاسی و اجتماعی تحت حکومت اسلامی در اسپانیا برخوردار بودند.
این گذشتهی طلایی از اسپانیای مسلمان، با وجههی تاریکی که در دوران حکومت مسیحیان اروپایی قرون وسطی شکل گرفته بود، مورد مقایسه قرار گرفته است. در اروپا، در دوره جنگهای صلیبی اوّل، درگیریهای متعددی رخ داد که در آن یهودیان از نخستین قربانیان بودند. در اسپانیای مسیحی، یهودیانی که از آئین خود برگشته بودند، مورد سوءظن دادگاههای تفتیش عقاید و بازجوییهای ننگین آنها قرار گرفتند. علاوه بر این، برخی از جمعیتهای یهودی به طور کلی از سرزمین های مسیحی اخراج شدند؛ این در حالی است که به نظر میرسد در همین دوره، هیچگونه رفتارهای افراطگرایانهای از این قبیل، در حکومت مشابه آن، یعنی حکومت اسلامی وجود نداشته است. وی همچنین به این اعتقاد رایج پس از قرون میانه که مسلمانان دارای برخورد مسالمتآمیز با یهودیان بودهاند اشاره میکند ؛ در حالی که در همین زمان، مسیحیان آنان را تحت شکنجه قرار دادهاند و این اعتقاد به واسطهی رفاه و آرامش یهودیان در سرزمین های غربیِ تحت حکومت اسلامی تقویت شده است.
به گفته کوهن، تاریخنگاران یهودی پس از جاودانه کردن اسطورهی «تاریخ اسفبار یهودیان در اروپا»، اسطوره «آرمانشهر اسلامی بین الادیانی» تحت حکومت اسلامی قرون وسطی را خلق کردند. برخی از آثار یهودیان که از آن دوره (پایان قرن 15م) در دست است درباره یک نوع “تسامح اسلامی” در قبال یهودیان آن دوران سخن میگوید. آثار پیشگفته امروزه به عنوان پایه مطالعات تاریخ یهود در قرن 19م شناخته میشوند، امری که نشان میدهد امروزه حاضر «تسامح اسلامی» پیشگفته به عنوان یک واقعیت تاریخی قلمداد میشود. کوهن مخاطبان خود را به “هاینغیش گرائتز” به عنوان مورّخ اصلی یهود در قرن 19 ارجاع میدهد؛ کسی که دارای دیدگاهی آمیخته با احساسات در قبال آرمانشهر اسلامی بود و متقابلا گزارشی اسفبار از اوضاع یهودیان تحت حکومت مسیحی در قرون وسطی ارائه داد.
کوهن بر این باور است که مستشرقین یهودی از مقایسههای مکرّر میان حکومت اسلامی و حکومت مسیحی اثر پذیرفتهاند و در پی آن به آرمانشهر اسلامی به عنوان یک «حقیقت تاریخی» باورمند شدند. بنابر این جای شگفتی ندارد که امروزه در برخی از محافل علمی، اصل تسامح اسلامی در قبال غیر مسلمانان به عنوان یک اصل علمی قطعی فرض میشود.
بر اساس دیدگاه کوهن، اسطورهی “آرمانشهر اسلامی بین الأدیانی” به منظور برآوردن برخی اهداف سیاسی در فضای قرن 19م به کار بسته شد. این مفهوم برای تشویق لیبرالهای مسیحی اروپایی جهت پایبندی به وعدههای خود مبنی بر ایجاد برابری و فرصتهای شغلیِ بدونِ محدودیت و تبعیض به کار برده شد. یهودیان در مقام توجیه ادّعاها و خواستههای خود، رفتارهایی که تحت حکومت اسلامی در قرون میانه با آنها شده بود را به مسیحیان یادآوری میکردند؛ زمانی که یهودیان امکان یافتند تا به مناصب عالیه و موقعیتهای والایی همچون وزارت دست یابند، جایگاهی که “ابنمیمون یهودی” در کنار اندیشمندان مسلمان آن زمان بدان دست پیدا کرد. آنان همچنین میتوانستند ادّعا نمایند که مسیحیان موظّفند در قبال بدترین شکنجههایی که در تاریخ بر یهودیان تحمیل کردهاند به آنان غرامت دهند. به علاوه، یهودیان میتوانستد ادعا کنند که دارای سهم قابل توجهی به همراه مسیحیان در رشد و پیشرفت تمدن اروپا داشته اند. همچنان که آنان این مهم را در طول حکومت اسلامی در اسپانیا و آنگاه که با قدرت سر و کار داشتند اثبات نمودند.
اسطورهی «برابری یهودیان و مسلمانان» در آرمانشهر اسلامی، تا قرن 20 یعنی مدتها پس از آزادی یهودیان در اروپا ادامه یافت.کوهن به منظور بیان برخی نمونهها، خوانندگان را به اثر “آدولف ویسمار” به نام «پژوهشی در مورد تسامح به عنوان شیوهی مورد اجرای محمد و جانشینان وی(1927)» ارجاع میدهد. همچنین “رودولف کایزر” در رسالهی خود در مورد شاعر عبری زبان یعنی “جودا هالِوِی” که تحت ایالت اسلامی اسپانیا در قرون وسطی میزیسته است، از آنچه که موسوم به “عصر طلایی” است به عنوان یک معجزه تاریخی که از صدر یهودیّت نظیر آن مشاهده نشده است یاد میکند، چرا که به گفته وی این پدیده درست در زمانی رخ داده است که یهودیان اروپایی تحت شکنجهی مسیحیان و حکمرانان آنها قرار داشتند.
این تمرکز و تاکید بر آرمانشهر اسلامی علاوه بر مکتوبات یهودیان اروپایی در میان آثار یهودیان عرب نیز قابل مشاهده میباشد. به طور مثال “آندره چوروکی” مورّخ و اندیشمند یهودی اهل شمال آفریقا (الجزائر) اظهار داشته است که در شمال آفریقا بر خلاف اروپا، هیچگونه عقیده، سنّت یا تفکر فلسفی یهودستیزی از قرون وسطی به بعد وجود نداشته است. او معتقد است که یهودیان در بیشتر بخشهای آفریقای شمالی، بسیار سرزندهتر و شادابتر از همتایان خود در اروپا بوده اند؛ زیرا آنان هدف دشمنیهای مذهبی قرار نگرفتند.
کوهن در ادامه اثبات مینماید که تسامح تاریخی مسلمانان در تعامل با یهودیان، به منزلهی شالودهای برای شکلگیری تبلیغات عرب ضدّ صهیونیسم به ویژه پس از جنگ شش روزه بود. وی نشان میدهد که به دنبال کشمکشهای عربی ـ اسرائیلی در قرن 20م، یهودستیزی در میان جوامع عربی افزایش یافت، پدیدهای که ابعاد تبلیغاتی آن ـ به خصوص پس از جنگ شش روزه ـ به وسیلهی روزنامه نگاران و محققان یهودی بازتاب یافت. وی نشان میدهد که چگونه این اسطوره تداوم یافت تا در نهایت به ابزاری برای تبلیغات عرب علیه صهیونیسم تبدیل شد. با اتّخاذ این موضع جدید، اعراب مدعی شدند که مسلمانان و یهودیان طی مدّتی طولانی با یکدیگر زندگی مسالمتآمیزی تحت حکومت اسلامی داشتهاند، به ویژه در قرون میانه که مسیحیان در همان زمان یهودیان را شکنجه میکردهاند. آنها (عرب ها) بر این باور بودند که چالش جدید در قبال یهودیان، تنها زمانی پدیدار گشت که صهیونیستها این همزیستی را بر هم زده و دعاوی و مطالبات خود را بر عربها و حقوق آنها تحمیل نمودند؛ بنابراین ـ از دیدگاه آنان ـ پایان بخشیدن به نفرت و خصومت به وجود آمدهی عربها نسبت به یهودیان و یهودستیزی آنان، جز با دست کشیدن صهیونیستها از ادّعاهای غیر منصفانهی خود امکانپذیر نبود.
کوهن در ادامه گزارشی از آن دسته از آثار و مکتوبات عربی که در آنها به آرمانشهر اسلامی اشاره شده است ارائه میدهد. به عنوان نمونهای از این نگرش جدید، “جرج آنتینوس” مسیحیِ عربتبار در کتاب خود به ناسیونالیسم عربی و فوائد و کارکردهای اسطورهای به نامِ “آرمانگرایی اسلامی” اشاره مینماید. وی از رهگذر سنجش تأثیر تمدنی اسلام ادّعا مینماید که نه تنها هیچ موردی یافت نمیگردد که در آن یهودیان مورد آزار و اذیّت عمدی ذیل حکومت اسلامی در اسپانیا قرار گرفته باشند، بلکه آنان در آن دوره موفق شدند به مهمترین و بزرگترین دستاوردهای خود در طول تاریخشان دست یابند. به گفته وی، حتّی امروزه نیز علی رغم روابط غیرحسنه و متخاصمانهی عربها و اسرائیل، یهودیان ساکن سرزمینهای عربی همانند یهودیانِ ساکن بریتانیا و ایالات متّحدهی آمریکا، مورد خوشرفتاری قرار میگیرند.
به گفته کوهن، افزایش بهرهبرداری عرب از مفهوم “اسطورهی تسامح” موجب جلب توجه افکار عمومی اسرائیلیها شد، به خصوص اینکه این نوع تبلیغات اعراب هدفش آن بود که امکان پذیرش یهودیان توسط عربها در آیندهی نزدیک را با چالش مواجه کند. بدین ترتیب آنها(اسرائیلیان) شروع به بازنگری در تاریخ روابط عرب ها و یهودیان کردند و همین امر آنان را به خلق یک ضدّ اسطوره (در مقابل این مفهوم) سوق داد؛ لذا آنان قرائتی جدید و تأسّفبار از تاریخ روابط یهودیان و اعراب که مبتنی بر شکنجهی یهودیان توسّط مسلمانان بود خلق کردند.
این نگرش جدید به تاریخ یهودیان به ویژه در پی جنگ شش روزه، مورد پذیرش شمار زیادی از نشریات قرار گرفت. به طور مثال کوهن، توجّه مخاطبین را به تلاشهای “کمیتهی آمریکایی- اسرائیلی امور عمومی” برای انتشار گسترده گزارشهایی که چنین قرائت جدیدی از تاریخ داشتند را جلب مینماید. پس از مدّتی “سائول فریدمن” کوشید تا نمونههایی تاریخی از شکنجهی یهودیان توسط مسلمانان را ارائه نماید. وی حتّی تلاش کرد تا در نگاهی به گذشته، نمونههای از زمان حضرت محمد [(ص)] بیابد. در سال 1974 روزنامهنگاری به نام “رُزه لوییس” به این روند اسطورهای کمک نمود. اما به طور خاص این گزارش به شدّت مورد انتقاد صهیونیستها قرار گرفت، زیرا این گزارش بر شکنجهی یهودیان توسط مسیحیان اروپایی در قرون وسطی منحصر میگشت و ابدا توجّهی به مسائل متعلّق به روابط عربی-اسرائیلی و در گیریهای آنان در فلسطین نداشت. به دنبال گزارش لوییس، “آلبرت مِمّی” ـ نویسنده ی یهودیِ فرانسوی ـ به کسانی که معتقد بودند یهودیان عرب تا زمان شکلگیری سرزمین اسرائیل دارای زندگانی بیدغدغهای بوده اند و اینکه از میان یهودیان تنها قوم اشکنازی در طول تاریخ مورد شکنجه قرار گرفتهاند، به شدّت تاخت. سپس کوهن آثار سایر اندیشمندان و روزنامهنگاران یهودی را که معتقد بودند شکنجههای یهودیان توسّط عربها مشابه شکنجه آنان توسّط مسیحیان اروپایی بوده است، بررسی کرده است.
در گسترهی پژوهش های آکادمیک، کوهن اشاره مینماید که گزارشهای این روزنامهنگاران نشأت گرفته از مطالعات دقیق آکادمیک درباره تاریخ روابط عربی-یهودی بود که این مطالعات نیز نتیجهی بررسی ریشه های دشمنیهای مذهبی در قبال یهودیان در دورههای اوّلیه ی اسلامی بود. در سال 1978 در سمپوزیومی در اسرائیل، شش مقاله در رابطه با یهودیستیزی طی قرون میانه و دورههای اولیه اسلامی ارائه گشت که نویسندگان آنها زمینهها و ریشههای نگرش عرب معاصر به یهودیان را در آثار حدیثی و تفاسیر اسلامی بررسی کرده بودند.
کوهن به پدیدار گشتن این ضدّ اسطوره در آثار یهودیان عرب تبار نیز اشاره کرده و نقش آنان در تبلیغات مذکور را بررسی می نماید. سازمان جهانی یهودیانِ کشورهای عربی(WOJAC) فلسفهی شکل گیری خود را نهفته در دورانی اعلام نمود که آنان در سرزمینهای عربیِ خود، قربانی شکنجهها بودهاند و به عنوان “پناهنده” به اسرائیل مهاجرت کرده بودند. این عربهای یهودی تقاضای حمایت و پشتیبانی نمودند و در نتیجه به همگی آنان فرصت زندگانی جدید در اسرائیل داده شد، زیرا آنها در وطنهای عربیشان مورد شکنجه قرار گرفته بودند. ممکن است برخی اینگونه بیاندیشندکه مهمترین مانع بر سر گفتگوهای عربی-اسرائیلی، افزایش میزان خصومت یهودیانِ شرقی نسبت به کشورهای عربی و مردمان آن کشورها می باشد. امّا در این میان آنچه محتاج بررسی بیشتر میباشد این است که این دشمنی عربی-عربی تا چه میزان به وسیلهی حافظهی تاریخی یهودیان شرقی قابل توضیح میباشد؟ یعنی برای نمونه آیا آنان به راستی شکنجهی خود توسّط عربها را آنگونه که ادّعا میکنند به یاد میآورند؟
مارک کوهن در کتابش ـ درباره تعامل مسیحیان و مسلمانان با یهود در قرون میانه ـ اینگونه جمعبندی میکند که گرچه یهودیان و مسیحیان به عنوان “اهل ذمّه” مورد حفاظت بوده و به آنها تعرّضی نمیشده است، امّا آنها همواره نسبت به نقطه نظرات و عقاید اسلام، بیاعتقاد بوده و از این نگرش تحقیر آمیز ـ یعنی ذمّی بودن ـ که از تسلّط و حکمرانی مسلمانان بر آنها ناشی میگشت در رنج و ناراحتی بودهاند. کوهن اشاره میکند که بر اساس شریعت یا همان قانون اسلامی، اهل ذمّه به عنوان شهروندان درجه دو به شمار میرفتند. با این حال، نگرش فقه اسلامی به مسائل مرتبط با یهودیان و مسیحیان، این مجال را به آنها میداد تا به عنوان یک اقلّیت با جامعه ارتباط برقرار کنند و مجاز باشند تا بر اساس رسوم و قوانین سنّتی خود زندگی کنند. کوهن تاکید مینماید که به رغم واقعیت پیشگفته، یهودیان این نگرش سلسله مراتبی در قبال اهل ذمّه را پذیرفتند و در زندگی سیاسی و اجتماعی مسلمانان شرکت جستند.کوهن بیان میکند که گرچه همواره احتمال شکنجه یهودیان توسّط مسلمانان وجود داشت، امّا آنها از امنیتی نسبی در دورهی شکلگیری و صدر اسلام برخوردار بودند.
بر اساس دیدگاه کوهن، یهودیان همچنین در زمینههای اقتصادی از جایگاهی برابر با کسانی که پیروان دین اسلام به شمار می رفتند برخوردار بودند. یهودیان به ندرت جهت مشارکت در فعّالیتهای اقتصادی در دو سطح منطقهای و بینالمللی محدود میگشتند. یهودیان و مسیحیانی که در امر کسب و تجارت موفّق بودند، میتوانستند مادامی که از خطوط قرمز اقتصادی(اسلام) عبور نکنند دارای وضعیّت پایدار باشند. به هر صورت در حالی که طیف وسیعی از حکمرانان مسلمان با تکیه بر پیماننامهای که عُمر با اهل ذمّه بسته بود از سوء استفادههای اقتصادی آنان چشمپوشی میکردند، امّا این اغماض ها منجر به خدشهدار شدن احساسات مذهبی مسلمانان میگشت و این امر آنها را به افزایش شکنجه آنها در در دورههای بعدی سوق میداد.
به نظر کوهن درخصوص موقعیت هایدولتی، شکافی که میان تئوری مذکور و عمل وجود داشت بزرگتر از مسائل اقتصادی جلوه مینمود. در برخی از موارد، یهودیان و مسیحیان به مناصب عالیهی دولتی دست یافتند که این مسأله با قوانین سلسله مراتبی در قبال اهل ذمّه در تضاد بود. به هر حال برخی گزارشات، حاکی از میزان درگیریها میان مسلمانان و اهل ذمّه میباشد و این تنشها هنگامی به وجود میآمد که اهل ذمّه از قدرت خود سوء استفاده میکردند و با بیاعتنایی به محدودیّتهای خود با آزادی فراوان عمل مینمودند.
در عرصهی پزشکی نیز کوهن گزارشاتی را بیان میکند که برای مسلمانان، رجوع به پزشکان اهل ذمّه راحت تر از تعامل با آنان در سایر زمینه ها بود؛ چرا که مزیت برخورداری از تبحّر آنان در پزشکی، بالاتر و مهمتر از چالش رفتن نزد پزشک اهل ذمّه بود. به بیان دیگر، بسیاری از مسلمانان در پی نهضت ترجمه و تأثیرات آن حاضر به پذیرش دانش پزشکی یونانی گشتند. در قرون میانه، مسلمانان از مراجعه به علم پزشکی یونانی احساس کسر شأن نمیکردند و این بدان سبب بود که پس از ترجمهی آثار یونانی ـ که شامل آثار مربوط به جالینوس نیز میگشت ـ آنها به اختیار خود این علم را به ابزاری برای توسعهی پزشکی سنّتیِ اسلامی در قرون میانه تبدیل نمودند.
اما در مورد موقعیت یهودیان در جهان مسیحیِ غرب،کوهن تصویری از حیات یهودیان به مثابهی یک اقلّیت غیر معتقد و کافر (به عقاید آن منطقه) عرضه میدارد. یهودیان ساکن اروپا نسبت به همکیشان خود که در دنیای اسلام زندگی میکردند در معرض خطرات جدّیتری در طول قرون وسطی قرار داشتند. افزایش پویایی اقتصادی یهودیان اروپایی در قرون میانه منجر به افزایش احساسات عمیق یهودستیزی گشت که این مهم، یهودیان را با چالشهای عمدهای در تعاملات با مسیحیان مواجه ساخت.
کوهن با مقایسهی رویکردها به یهودیان در اروپای شمالی و هممذهبان آنها تحت حکومت اسلامی بیان میکند که مسیحیان، غالبا پزشکان یهودی را به خیانت در مسئولیتهای اخلاقی خود متّهم میساختند. این تصویر ذهنی معمول از پزشک یهودی که دارای نوعی پیوند با شیطان نیز بود حتی پس از تحوّل و توسعه ی پزشکی نیز تغییر نیافت.
همچنین این دشمنی مذهبی بنیادین، تاثیری منفی بر قانون و سیاست در آن دوران داشت. در قرن دوازدهم نیز نگرش جدیدی سر بر آورد که محدودیتها و کنترلهایی را بیش از پیش بر یهودیان تحمیل ساخت. با توجّه به آنکه تصوّر بر آن بود که یهودیان مردمی حقیر و طرد شده از جانب خدا میباشند، پروژهای مبنی بر محروم سازی و اخراج آنان آغاز گشت که در نتیجهی آن یهودیان به قربانیان خشونتهای غیر منصفانه مبدّل گشتند. کوهن شکنجهها و تعذیب یهود از آغاز جنگهای صلیبی تا قرن 13 را به عنوان بدترین دوره از روابط یهودی-مسیحی به شمار آورده است؛ دورهای که در خلال آن می توان به مسیحیان به مثابهی جامعهای شکنجهگر و آکنده از آزار و اذیت و تعذیب نگریست.
به طور خلاصه کوهن اوضاع یهودیان در دوره کلاسیک اسلامی را بهتر از همتایان اروپایی آنها ارزیابی نموده است. چرا که در حالی که یهودیان تحت سرپرستی جامعهی اسلامی قادر بودند خود را جزئی از جامعه به حساب آورده و به فعّالیتهای روزمرّهی خود بپردازند، قوم هممذهب آنان در اروپا یعنی “اشکنازیها” از چنین شرایطی برخوردار نبودند. همان طور که کوهن نیز اشاره کرده است، به نظر میرسد یهودیان مشرق زمین، موقعیت دون خود در جامعه را پذیرفته بودند، حال آن که اسلام بسیار کمتر از مسیحیت به این هویت و جایگاه نازل یهودیان توجّه میکرد. این بدان معنا بود که یهودیان در کشورهای اسلامی از جایگاه یک اقلیّت حاشیهای امّا “مثبت” برخوردار بودند، جایگاهی که این اجازه را به آنان داد تا آزادانه در فعالیّتهای حکومتی مشارکت کنند و همچنین در عرصههای تجارت و پزشکی بدرخشند.
[1] در اینجا صلیب نماد حکمرانان مسیحی و هلال نماد حکمرانان عثمانی/اسلامی است.
[2] MARK COHEN, Under Crescent and Cross: The Jews in the Middle Ages (Princeton, N.J.: Princeton University Press, 1994).
[3] Prototype.