کتاب: مسیحیان و روزگار جدید؛ فرهنگ، سیاست و دیپلماسی

عنوان: مسیحیان و روزگار جدید: فرهنگ، سیاست و دیپلماسی
مؤلف: حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی
ناشر: انتشارات اطلاعات
سال نشر: ۱۳۹۵
حجتالاسلام والمسلمین دکتر محمد مسجدجامعی، سفیر اسبق جمهوری اسلامی ایران در واتیکان و مراکش، از معدود شخصیتهایی است که علاوه بر مطالعات گسترده درباره سایر ملل و فرهنگها و ادیان و مذاهب، در خلال ارتباطهایی که به مناسبتهای گوناگون با غیرایرانیان داشته است، با تیزبینی و کیاستی مثالزدنی، کولهباری گرانبها و سنگین از شناختِ واقعیتهای دیگران کسب کرده است، گنجینهای که بهحق باید به مردم امروز و نیز به نسلهای بعدی منتقل گردد و به دقت مطالعه و استفاده شود.
کتاب مسیحیان و روزگار جدید: فرهنگ، سیاست و دیپلماسی که در دیماه سال 1396 به چاپ رسید، مجموعهایست از مقالات و مصاحبههای ایشان که غالباً به اوضاع مسیحیان و مناسبات درونی و بیرونی آنان، بهویژه با ما شیعیان، میپردازد. این کتاب در واقع جلد دوم یکی دیگر از آثار ایشان با عنوان «گفتگوی دینی/ گفتگوی تمدنی: اسلام و مسیحیت در دوران جدید» محسوب میشود، کتابی که در بهار سال 1379 منتشر گشت. نوشتار ذیل پیشگفتاری است که ایشان خود بر کتاب جدیدشان نگاشتهاند:
کتاب حاضر مجموعهای است از مقالات و مصاحبههایی که هر یک به مناسبتی در طی سالیان اخیر نوشته و بیان شده است و علیرغم آنکه آن مناسبتها را دخالتی تامّ در کیفیت نگارش و یا بیان مطالب بوده، امّا عموم آنها هنوز هم معتبر و گویا است.
این کتاب مشتمل بر شش فصل است:
فصل اول: به بیان ویژگیهای کلیسای کاتولیک و نقاط قوّت و ضعف آن در دوران اخیر میپردازد. این نهاد دینی-اجتماعی قدیمیترین و وسیعالقاعدهترین نهاد جهان ما است که از مشکلات متعددی رنج میبرد و البته نقاط قوت فراوانی هم دارد که معمولاً توسط منتقدان نادیده انگاشته میشود. پاپ جدید، فرانسیس، تحولات آرام و در عین حال بزرگی را موجب شد که هنوز هم ادامه دارد. ابتکارات او از جمله مهمترین اقداماتی است که در طی نیم قرن اخیر و پس از مجمع واتیکانِ دو، صورت پذیرفته است. واتیکانِ دو، اصلاحات فراوانی برای کلیسای کاتولیک به ارمغان آورد.
سیاست پاپ جدید و تفاوت این سیاست با دو پاپ قبلی و نیز انتقادهای صریح و تند کاردینالِ اصلاحطلب معروف ایتالیایی، کاردینال مارتینی، کموبیش با تفصیل توضیح داده شده است؛ همچنانکه به موضوع کنارهگیری غیرِمنتظره پاپ سابق، بندیکت شانزدهم هم پرداخته شده و این مسأله تا آنجا که ممکن بوده تشریح و تحلیل شده است؛ اگرچه پرداختن دقیق به آن مستلزم تدوین کتاب مستقلّی است.
فصل دوم: عمدتاً درباره واتیکان و ویژگیها و چگونگی سیاستگذاری او است و اینکه افقهای همکاری بین ما و آنها چیست؟ اگر این مرکز به خوبی شناخته و حساسیّتها و دلواپسیهایش درک شود، امکانات همکاریهای فعال و موثّر با او به دست خواهد آمد، مسألهای که با توجه به ظرفیتهای استثنایی کشور ما، اهمیت مضاعفی مییابد. علیرغم محافظهکاری ذاتیشان، آنان نیز بدین مایل هستند. احساس میکنند با ایران میتوانند همکاری کنند و زمان نیز عملاً به سود این تعاون و تعامل فعال است. گویی شرائطِ قرون شانزدهم و هفدهم میلادی، اگرچه با تفاوتهایی، در حال تکرارشدن است و البته این در صورتی است که طرفین بدین شرائط اِشعار داشته باشند.
در مناسبتهای حسّاسی که آنها هم بدان حساسیت دارند، امکان این همکاری به مراتب بیشتر میشود. کنفرانس جمعیت قاهره و سایر کنفرانسهایی که به ابتکار سازمان ملل در دهه نود در کپنهاگ و پکن و استانبول برگزار شد، از جمله این مناسبتها بود.
مناسبت بسیار مهم و دغدغهآور دیگر به سرنوشت مسیحیان خاورمیانه باز میگردد که پس از آغاز انقلابهای عربی در موقعیتی شکننده قرار گرفتند، موقعیتی که به مهاجرت درصد بزرگی از آنان انجامید که هنوز هم ادامه دارد. اگر این همکاری به خوبی سرانجام مییافت میتوانست کمک بزرگی باشد جهت روشنکردن افکار عمومی؛ و بر آن اساس، حامیان تکفیریها، اعم از غربی و منطقهای، تحت فشار قرار میگرفتند و موقعیت ایران به عنوان مخالف سرسخت گروهها و اندیشههای تکفیری و به عنوان مدافع حضور و امنیّت اقلیتهای دینی موجود در منطقه، تقویت میشد و ارتقاء مییافت. متأسفانه، علیرغم زمینههای فراوانی که برای این نوع همکاریها وجود داشت، متأسفانه توفیق چندانی حاصل نیامد.
فصل سوم: درباره رابطه متقابل ایران و مسیحیان و به عنوانی تمامی اقلیتهای دینی منطقه خاورمیانه است، خاصه پس از آغاز انقلابهای عربی که موقعیت تمامی آنان مورد مخاطره قرار گرفت. میتوان گفت این بحث مکمل مباحث فصل دوم است.
ایران با میراث بسیار غنیِ دینی و دینی-فرهنگی و دینی-هنریِ خود چندان آشنا نیست و لذا کمتر از این واقعیتها جهت تقویت و تحکیم وحدت و انسجام ملی و ارتباط با دیگران، که پیوسته از آن استقبال کرده و میکنند، اهتمام میورزد و از آن به گونهای مثبت بهره میگیرد. ما با کمتر دینی– اعم از ادیان ابراهیمی و یا آسیایی– است که تاریخ و فرهنگ تاریخی مشترکی نداشته باشیم. شهدای شناختهشده مسیحیتِ نخستین بعضاً ایرانی هستند و در قلمرو امپراطوری روم کشته شدهاند و قبر برخی از آنان در کلیساهای شهر رم قرار دارد. این سخن در مورد یهودیان و پیامبران بنیاسرائیل هم صحیح است.
رابطه متقابل ایران و مسیحیان و اقلیتهای دینی مخصوصاً پس از ورود داعش به عراق که هم بغداد و هم اَربیل را در آستانه سقوط قرار داد و کمک سریع و بدون قیدوشرط ایران موجب نجات این دو شد، اهمیت به مراتب بیشتری یافت. این حادثه، منطقه نیمهقطبی ما را کاملاً قطبی کرد؛ یک قطب مجموع اهلسنت بود به سرکردگی عربستان، ترکیه و قطر؛ و قطب دیگر ایران بود و تمامی ادیان و مذاهب و طوائف دیگر، از مسیحی- با تمامی تنوّع و تکثّر درونیشان- و ایزدی و صابئین گرفته تا دروزی و علوی و زیدی و اسماعیلی. البته در این میان، به دلائل مختلف، مسیحیان اهمیت خاص خود را داشتند، از قبطیان مصر گرفته تا مارونیها و ارامنه لبنان و کلدانیها و آشوریهای عراق و سایر کلیساهای ارتدوکس موجود در سوریه و لبنان و کاتولیکها و پروتستانهای بومی تمام منطقه. در فصل سوم تلاش شده گوشههایی از این واقعیتها توضیح داده شود.
فصل چهارم: درباره مسیحیت در آمریکای لاتین است، سرزمینی که مطلقاً از آنِ کلیسای کاتولیک بود، امّا مشکلات این کلیسا و مواضع سیاسی و اجتماعیاش موجب شد که از دهههای پنجاه و شصتِ قرن گذشته به بعد، مورد هجمه کلیساهای پروتستان آمریکایی قرار گیرد. البته پاپِ موجود که بیش از آنکه آرژانتینی باشد از نظر مردم این قاره آمریکای لاتینی است، شرائط موجود را به کلی دگرگون ساخت، شرائطی که کماکان در حال تغییر است و عملاً فرانسیس را به شخصیت اول این قاره بدل کرد؛ و این به نوبه خود موجب تجدید حیات کلیسای کاتولیک آن شده است، جریانی که ادامه خواهد یافت.
فصل پنجم: به کلیسای ارتدوکس میپردازد که البته بیشتر درباره کلیساهای ارتدوکس کشورهای شرق اروپا و کشورهای مسیحیِ وابسته به اتحاد جماهیر شوروی است. این کلیساها در ایران چندان شناخته شده نیستند و به دلیل ریشه بیزانسیشان دارای سنّت نیرومند شرقیاند. متأسفانه تحولات سالهای اخیر و رشد گروههای تکفیری، گریز از میراث اسلامی و سنّتهای شرقی را در میان آنان موجب شده است؛ اگرچه گرایش به غربِ اروپا و تلاش جهت انضمام به اتحادیه اروپا و هضم در آن را هم در این میان سهمی است.
جدّیترین کلیسای ارتدوکس در حال حاضر، کلیسای ارتدوکس روس است. از هنگام سقوط بلوک شرق، توقع چنین بود که کلیسای ارتدوکس روس به یکی از مهمترین عناصر هویتدهنده روسیه تبدیل شود و عملاً نیز چنین شده است. این به معنای رشد اعتقادات دینی نیست، بلکه به معنای نقشیابی این کلیسا در هویتبخشیدن به روسها در دوران پس از کمونیسم است.
نکته مهم در این میان کثرت تعداد مسلمانان و شیعیان، به ویژه شیعیان آذریزبان، در روسیه است که با توجه به مثبتبودن رشد جمعیت آنها و منفیبودن رشد جمعیت روستباران، شناخت بیطرفانه این کلیسا به مثابه رکن مهم هویت روسیه موجود آینده، خود واجد نهایت اهمیت است و اینکه آنان چگونه خود را درمییابند و تعریف میکنند و چه جایگاهی برای مسلمانان قائل هستند.
آخرین فصل این کتاب عمدتاً به موضوع مدیترانه و مسأله مهاجرت میپردازد، مسألهای که هماکنون به یکی از مهمترین دلواپسیها و بلکه چالشهای کشورهای اروپایی، و به ویژه جنوب اروپا تبدیل شده است، جریانی که ادامه خواهد یافت و پیامدهایش، هم اروپا- و نیز آمریکا و سایر کشورهای صنعتی- و هم کشورهای آفریقایی و ممالک اسلامی را تحت تأثیر قرار خواهد داد. مدیترانه در مجموع، بیش از نقاط دیگر آوردگاه تعارضهای فرهنگی، دینی و هویتی است و مجرای تجلی این واقعیتها عمدتاً جریان مهاجرت است، چه مهاجرانی که مدتها پیش بدین کشورها رفته و هماکنون شهروند آن هستند و چه مهاجران قانونی و یا غیرقانونی جدیدی که بدان وارد میشوند. بخش مهمی از مسائل مربوط به مهاجران قدیمی ناشی از ورود و تأثیرگذاری مهاجران جدید است.
نباید فراموش کرد که تحولات در حال حاضر به گونهای است که سرعت و فراگیری آن، شرائط را در زمانی کوتاه و بلکه بسیار کوتاه، و به گونهای بنیادین دگرگون میسازد؛ امّا به هرحال، برای شناخت وضع موجود میباید سوابق آن را بشناسیم. بخشی از این مقالات و مصاحبهها برای دریافت بیطرفانه همین سوابق است، اگرچه ممکن است در حال حاضر داستان چنان نباشد که توضیحش آمده است.
تیرماه 1396 – محمد مسجدجامعی